با استاد عبدالوهاب شهیدی در آستانه 92 سالگی


«من در برابر استاد شهیدی جرات اجرا ندارم و خود را در حد و اندازه ایشان نمی‌دانم. در مقابل ایشان سر تعظیم فرود می‌آورم و دست‌شان را می‌بوسم ؛ محمدرضا شجریان، یازدهمین جشن خانه موسیقی هنگام اهدای جایزه استاد شهیدی، دوشنبه 26 مهر 1389 »
خیلی اهل مصاحبه نیست. این جمله‌ای بود که از فرزندش شنیدم. در پاسخ به گفته پسر استاد اشاره کردم که ما مشتاق هستیم تا در آغاز دهمین دهه عمر، گفت‌وگویی هرچند کوتاه با ایشان داشته باشیم. اما از آنجا که استاد برای رفت‌وآمد مشکل داشت و باید که پسر نیز در خانه حضور می‌داشت، در یک عصر پنجشنبه، ما را به حضور پذیرفت. محل زندگی استاد، خانه‌ای بود قدیمی در محله مجیدیه تهران. به قول خودش ویلایی متعلق به 40سال پیش. به اتاقی در زیرزمین خانه راهنمایی شدم. مملو از عکس بود. عکس‌هایی عموما سیاه و سفید از هنرمندان نامی موسیقی ایرانی که هر یک، وزنه‌ای بودند برای خود در این عرصه. بخشی هم بود که تمام آثار آوازی و عودنوازی‌های او، به شکلی کاملا مرتب در نوارها گنجانده شده بود. مهم‌تر از همه «عود» او بود که برایم خودنمایی می‌کرد. اما اسف‌انگیز بود. اوضاع اصلا رضایت‌بخش نبود. آخر شأن و جایگاه کسی که 70سال از عمر گرانسنگ خود را بی‌هیچ مزد و منتی، در عرصه هنر این مرزوبوم، صرف کرده است، نباید که اینگونه باشد. با اینکه شاید به نظر رسد که این دست حرف‌ها، دیگر تکراری شده، اما باید گفت و آنقدر گفت تا روزی به یک‌نفر برخورد و به او، به همه موسیقیدانان پیشکسوت و به همه هنرمندان و اهالی فرهنگ وطن، که روزگاری بهتر از این ندارند، یاری رساند. هرچند خوشبختانه، برای دومین بار، پس از یازدهمین جشن خانه موسیقی، یکشنبه شب نهم تیرماه، در نخستین جشن سالانه سایت موسیقی ما، از یک عمر فعالیت هنری او در عرصه موسیقی هم تجلیل به عمل آمد. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی است با «استاد عبدالوهاب شهیدی» در آستانه 91سالگی…
 جناب آقای شهیدی در ابتدا و برای ورود به بحث، از خانواده پدری‌تان بگویید و اینکه در چگونه فضایی پرورش یافتید؟ با وجود اینکه شما چهره‌ای شاخص در عرصه موسیقی ایرانی هستید اما با توجه به اینکه ممکن است برخی از مخاطبان به ویژه در بین نسل جوان، با شما آشنایی خاصی نداشته باشند، لطفا از فضای دوران کودکی و خانوادگی‌تان در همان سال‌های نخست برایمان بگویید.
من در اول مهرماه سال 1301 در شهر «میمه» و خانواده‌ای روحانی متولد شدم. پدرم میرزا حسن شهیدی ملقب به صدرالاسلام و متخلص به طوبی بود. البته جد ما شهید ثانی شیخ زین‌الدین جبل‌عاملی بود. ایشان در زمینه‌های گوناگونی تبحر داشت که داروسازی، طراحی نقوش قالی، نقاشی، قلمدان‌سازی، قالی‌بافی، ترمه‌دوزی، گلدوزی و گچبری از آن جمله‌اند. حتی ایشان در علوم شیمی و معدن‌شناسی نیز دارای اعتباری بود که کشف معدن طلای موته در میمه مهم‌ترین نمونه آن است. 
جایی خوانده‌ام که ایشان خطی به نام مجنون را هم ابداع کرده بودند.
بله. ابتدا اشاره کنم که میرزا بر روی سنگ محراب مسجد جامع میمه که متعلق به عصر سلجوقی بود و هم‌اکنون در موزه ملی ایران در بخش اسلامی آن نگهداری می‌شود، با خط خوش خود حجاری کرد و اضافاتی نمود. همان‌طور که گفتید ایشان خالق نوعی خط مخصوص نیز هست. نسخه‌ای از این خط منحصر‌به‌فرد به نام خط مجنون هم‌اکنون وجود دارد. این خط شامل دو برگ خطاطی است. در حالی که هیچ‌یک از دو برگ به تنهایی معنای خاصی ندارد، بلکه با قرارگرفتن روی یکدیگر معنای آن هویدا می‌شود. تصور می‌کنید که اگر در دامان چنین پدری رشد پیدا نمی‌کردید، به جایگاهی که امروز در آن ایستاده‌اید، می‌رسیدید؟
قطعا خیر. قویا می‌گویم حضور ایشان و کمک‌هایشان در همان سنین کودکی، آینده‌ام را روشن کرد. به دوران کودکی‌تان برگردیم.
من به یاد دارم که از 8-7 سالگی با جعبه‌های چوبی سنتور می‌ساختم و به هر حال به موسیقی بسیار علاقه‌مند بودم. پدر هم از آنجا که موسیقی را خیلی خوب می‌دانست، به من کمک می‌کرد و چند مثنوی را به من یاد داد که ‌ای کاش نرفته بود و من از او بیشتر می‌آموختم. اما 13 ساله بودم که ایشان درگذشت. به هر جهت دوران کودکی کم‌کم و به مرور زمان سپری شد تا به مدرسه رفتم. دبستانی که در میمه بود تا کلاس چهارم بیشتر نداشت. پس به کاشان رفتم و تا کلاس ششم خواندم و امتحان دادم. برای ادامه تحصیل به تهران رفتم و سپس در همان 18سالگی آموزگار رسمی وزارت فرهنگ شدم. یک‌سال بعد خود را به نظام‌وظیفه معرفی کردم. بعد از نظام‌وظیفه دیگر به میمه برنگشتم. در ژاندارمری به‌عنوان کارمند دفتری استخدام و بعد هم به ارتش منتقل شدم که در آنجا تا سال1350 که بازنشسته شدم، انجام‌وظیفه کردم.

 نظر به اینکه شما 19ساله بودید که سرزمین ما درگیر اشغال متفقین شد، از آن دوران چه در خاطر دارید؟
من سربازان انگلیسی را به یاد دارم که در آن سال‌ها به طرف اصفهان می‌رفتند و چند هفته‌ای هم در میمه اتراق کردند. سپس روس‌ها بودند که مرتب از خط میمه حرکت کرده تا به روسیه اسلحه برسانند و مدت‌های مدیدی این جاده را در اختیارشان داشتند.

 فعالیت هنری‌تان از چه زمانی آغاز شد؟
سال 1322 که سربازی‌ام تمام شد به عضویت گروهی به نام هنردوستان درآمدم. یک‌سال بعد بانویی انگلیسی به نام میس نیل کرام‌کوک، هیاتی به نام احیای هنرهای زیبای ایران باستان ایجاد کرد. سپس در روزنامه‌ها اعلامیه‌ای داد و علاقه‌مندان به هنرهای ملی را به سوی خود فراخواند. من و یکی از برادرانم نیز عضو انجمن شدیم و در کلاس «دکتر مهدی فروغ» شگردهای موسیقی صحنه‌ای را فراگرفتیم. بعد از پایان کلاس‌ها امتحان دادیم که استاد خیلی از نتیجه امتحان من راضی بود. هنگامی که می‌خواستند در سال 1324 نمایش موزیکال موسی و شبان را روی صحنه بیاورند، من را به‌عنوان بهترین مثنوی‌خوان برای رُل مولانا انتخاب کردند. کار را در سینما «رکس» که آن‌زمان تازه در لاله‌زار تاسیس شده بود، به روی صحنه بردند و در آنجا علاوه بر این، کارهای زیاد دیگری چون لیلی و مجنون یا گل و بلبل را اجرا کردیم.

 در این میان چگونه با استاد «اسماعیل مهرتاش» آشنا شدید؟
این آشنایی به شکلی کاملا اتفاقی در همان شب اجرای موسی و شبان رخ داد. آقای اسماعیل مهرتاش که بنده ایشان را نمی‌شناختم برنامه من را گوش کردند و به واسطه یکی از دوستان برادرم، خواستار قرار ملاقاتی شدند و من را به جامعه باربَد جهت همکاری دعوت کردند. در 23سالگی در کلاس استاد مهرتاش شرکت کرده و شروع به یادگیری کردم و تمام دوره‌های آواز را دیدم. در ضمن اینکه کلاس آواز را پیگیر بودم به صحنه تئاتر هم می‌رفتم و تا سال 1339 در «جامعه باربد» زیر نظر استاد مهرتاش بودم. از همین‌رو من همواره خودم را مدیون استاد مهرتاش و نوع نگاهش می‌دانم.

 ایشان چگونه مردی بودند که شما را نزدیک به 20سال در کنار خود نگه داشتند؟
ایشان هم تدریس موسیقی به خصوص تار را می‌کرد و هم تدریس تئاتر، فن بیان و هنرپیشگی را. مردی که زحمت بسیاری برای تئاتر ایران کشید و من به ایشان بسیار مدیون هستم چرا که هرچه دارم از ایشان دارم حتی به شما می‌گویم که تنها استاد من در آواز، ایشان بودند.

 اگر اجازه دهید کمی به گذشته بازگردیم. چگونه آواز را به صورت حرفه‌ای آموختید؟ شیوه کارتان چگونه بود؟
آواز را از روی صفحات گرامافون 78 یاد گرفتم. نعل به نعل تاج اصفهانی و ادیب خوانساری می‌خواندم و تمرین می‌کردم. وقتی به جامعه باربد آمدم استاد مهرتاش گفت که باید همه اینها را از ذهنت پاک کنی که مدت‌ها گرفتار همین پاک‌کردن‌ها بودم. آنها را کنار گذشتم و آن چیزی را که ایشان به من یاد داد سرلوحه قرار دادم. مهرتاش به من گفت من این آواز را که به شما یاد دادم درست مانند خانه‌ای است که برای شما ساختم و خودتان هم کمک کردید. تزیینات، دکوراسیون، مبلمان، فرش و پرده‌اش به سلیقه خودتان است. یعنی اینکه آنچه من گفتم نباشید. خودتان هم اظهار وجود کنید.

 اما چطور شد که در این میان به رادیو راه یافتید؟
در سال 1335 روابط‌عمومی ارتش توانست برنامه‌ای در رادیو به خود اختصاص دهد که آن هم موسیقی بود. به‌جز من حسین قوامی و ایرج هم برنامه داشتند که تا چهارسال در آنجا بودیم.

 از چگونگی آشنایی و همکاری‌تان با مرحوم «داود پیرنیا» بگویید.
من دوستی داشتم به نام «احمد مهران» که ایشان کلکسیونر بود و دوست نزدیک آقای پیرنیا. منزل ایشان محفل هنرمندان بود و تمام هنرمندان نامی تهران به خانه ایشان رفت‌وآمد می‌کردند. یک شب با دوستی به نام «جواد مهاجر» که تار می‌زد، برنامه‌ای در افشاری اجرا کردیم و آقای مهران خیلی خوب این برنامه را ضبط کرد. بعد از سه روز مهران به من زنگ زد که یک‌نفر از اصفهان آمده که در برنامه گلها می‌خواند. سپس هم از من خواهش کرد که به آنجا بروم و ببینم که چه کسی است. من سر ساعت 9:30 که برنامه «برگ سبز» پخش می‌شد آنجا بودم. رادیو را باز کردیم. کمی که گوش دادم دیدم ساز آشناست. او هم اصلا معرفی نکرد اما وقتی تمام شد فهمیدم که کار خودم است. ایشان دو روز بعد به منزل ما آمد و با هم به نزد آقای پیرنیا رفتیم. به این ترتیب دوستی ما آغاز شد و این دوستی تا سال 1350 که ایشان فوت کردند ادامه داشت.

 ارتباطتان با ایشان چطور بود؟
بسیار دوست بودیم و ایشان مانند برادر به من احترام می‌گذاشت. چون من وقت‌شناس بودم. حتی نیم‌ساعت زودتر از موعد، سر قرارهای کاری و حرفه‌ای حاضر می‌شدم. کارهایم را هم شسته و رفته انجام می‌دادم. از طرف دیگر چون مرحوم پیرنیا به من اطمینان و اعتماد داشت، امتحان‌کردن شعر و ملودی را برعهده خودم گذاشته بود.

 با توجه به اینکه شما فردی هستید که بیشترین برنامه آوازی را در مجموعه گلها تا سال 1357 به اجرا درآورده است، اهمیت این برنامه در موسیقی ایران را تا چه اندازه می‌دانید؟
خلاصه بگویم که شکوفاترین دوره موسیقی ایران بود. چون بهترین کارها و ترانه‌ها و خواننده‌ها با برنامه گلها کار می‌کردند و متاسفانه این برنامه و خاطراتش دیگر هیچ‌گاه تکرار نشد و نخواهد هم شد.

 شما با چه نوازندگانی بیشترین همکاری را داشتید؟
با زنده‌یادان روح‌الله خالقی، علی تجویدی، همایون خرم، پرویز یاحقی، فرامرز پایور، مرتضی محجوبی، حبیب‌الله بدیعی، مهدی خالدی، حسین تهرانی، رضا ورزنده، اصغر بهاری، حسن کسایی، جلیل شهناز و حسن ناهید که خداوند ایشان را حفظ کند.

 آیا از این استادانی که از آنها یاد کردید، نکته یا خاطره‌ای در ذهن‌تان باقی مانده است که برایمان بیان کنید؟
از برخی از آنها بله. به خاطر دارم که با «پرویز یاحقی» کشش روحی عجیبی داشتیم. یعنی من می‌دانستم که طرف مقابل در آن لحظه می‌خواهد چه کند و این شرط بسیار مهمی در کار هنری است. دیگری «جلیل شهناز» بود که من معتقدم به لحاظ جواب شعر در موسیقی هیچ‌کس به پای ایشان نمی‌رسد زیرا خود نیز اهل آواز بود و جزییات کار را می‌دانست. من با پیانیست‌های زیادی کار کردم اما تنها با پیانوی «جواد معروفی» احساس راحتی می‌کردم و چند برنامه تکنوازی را هم با یکدیگر برگزار کردیم. در اینجا باید که از فرامرز پایور هم یادی بکنم که تمام کارها و کنسرت‌های خارج از کشوری که داشتم با ایشان بود. پایور از نظر اعتبار در همنوازی واقعا یکه‌تاز بود.

 از پرداختن به ساز تخصصی‌تان غافل شدیم. عود را چطور فراگرفتید؟
ساز اول من سنتور بود که سال 1322 شروع به نواختن آن کردم. ۱۲سال سنتور می‌زدم. آن زمان «رادیو خاورمیانه عربی» را هم گوش می‌کردم و صدای عود من را خیلی منقلب می‌کرد. اینکه می‌گویند هر کسی هر آرزویی دارد به آن می‌رسد، من هم به آرزویم رسیدم. اولین نفری که من را راهنمایی کرد، آقایی بود با نام «خضوری» که عرب یهودی و از اهالی بصره بود که به تهران آمده و ماندگار شده بود. وقتی به جامعه باربد آمد، آقای مهرتاش او را استخدامش کرد. او استاد قانون بود و در نوازندگی عود هم تبحر داشت. وقتی با او آشنا شدم برایم عود آورد و راهنمایی‌ام کرد. طرز کوک‌کردن و انگشت‌گذاری را به من یاد داد. چون با تار آشنایی داشتم خیلی زود با آن ارتباط برقرار کردم. آن زمان کسانی مانند یوسف کاووسی و اکبر محسنی هم در ارکستر عود می‌زدند اما چون ساز اصلی‌شان تار بود، عود را هم به همین سبک می‌زدند. اما زمانی که من خواستم شروع کنم، هدفم آواز ایرانی بود که با ریتم نمی‌شد شور یا افشاری خواند. این بود که روی مضراب عود پیاده کردم و سبک عوض شد.

 آیا بین عودنوازی ایرانی و عربی باید قایل به تفاوت شد؟
هیچ فرقی نمی‌کنند. هر دو عود هستند اما سبک نوازندگی آنها مهم است. اعراب آواز کشیده ندارند و تماما ریتمیک است و جواب‌های آواز هم که می‌دهند ریتمیک می‌دهند. اما ما که افشاری یا شور که می‌خوانیم، کشدار است. همان‌طور که اشاره مردم من سبک نو تا زندگی عود را که بر اساس مضراب‌های تار بود را به کناری نهادم که این کارمن موفق هم بود و در آینده تبدیل به سبکی خاص در عودنوازی شد.

 آیا شما علاوه بر حضور فعال در مجموعه برنامه‌های گلها، در عرصه‌های دیگری هم به اجرای برنامه می‌پرداختید؟
از سال‌های پایانی دهه 1340 به دعوت وزارت فرهنگ و هنر ماهی یکی دوبار در برنامه‌های ایرانی «تالار رودکی» که امروز «وحدت» خوانده می‌شود، شرکت می‌کردم. چندی بعد به جشنواره‌های برون‌مرزی هم راه پیدا کردم. فستیوال هنرهای اسلامی در لندن، بزرگداشت مولوی در ترکیه و آمریکا، جشن ملی افغانستان و جشن خانه ایران در پاریس از جمله مراسم‌هایی بود که در آنها به اجرای کار پرداختم که خوشبختانه متبحرترین نوازندگان آن زمان ایران را هم در این برنامه‌ها در کنار خود داشتم.

 به‌عنوان یک خواننده پیشکسوت، آواز ایرانی را امروز در چه جایگاهی می‌دانید؟ آیا وضعیت آواز ایرانی را چه در نوع سنتی و چه در انواع دیگر آن در شأن موسیقی ایرانی می‌دانید؟
الان صدا‌های بسیار خوب و تحریرداری وجود دارد اما متاسفانه در بیشتر موارد هم یکنواخت هستند و هم اینکه همه از هم تقلید می‌کنند. بسیاری از صداها هنوز شخصیت هنری پیدا نکرده‌اند. هنرمند شخصیت هنری لازم دارد که وقتی دهانش باز شد بگویند که فلانی است نه آنکه صبر کنند تا پایان کار و بعد تشخیص دهند که چه کسی است. امروز به نظر وضع اینطور است و من خودم هم گاهی که به کارها گوش می‌دهم، نمی‌توانم تشخیص بدهم که چه کسی دارد می‌خواند و این نقیصه بزرگی برای آواز ایرانی محسوب می‌شود.

 به عقیده شما مشکل از کجاست؟
مشکل از تجربه است. از تعلیم گرفتن است. هنرجویان می‌کوشند حتما مانند همان استادی که از او آواز را یاد گرفته‌اند بخوانند. اما اگر تا ابد هم مانند او بخوانند باز هم می‌گویند مانند فلانی می‌خواند. مانند خودت باش. به وجود بیاور! برای خودت سبکی ایجاد کن و بگو که من اینگونه بودم. من کاری که کردم این بود ریتم خیلی ملایمی را در آواز آوردم که خیلی خسته‌کننده نباشد. وسط هم ضربی گذاشتم زیرا گوش بیشتر از 15دقیقه طاقت شنیدن دستگاه شور را ندارد. شنونده هم ناراحت می‌شود چون خسته‌کننده می‌شود. به هر جهت خواننده این سبک را باید در وجودش پیدا کند و دنباله‌رو نباشد. دنباله‌رو که باشد اگر هم که هزاربار بهتر از بنان بخواند باز می‌گویند مانند بنان می‌خواند. البته سلیقه هم مطرح است. سلیقه شعرخواندن و شعر انتخاب‌کردن باید مراعات شود و قطعا این موضوع در موفقیت بسیار موثر است.

 به نظر می‌رسد استادان موسیقی هم در این میان، بی‌تقصیر نباشند.
استاد همان‌گونه که یاد گرفته یاد می‌دهد. او که از خودش چیزی ندارد. همانی که از استادش یاد گرفته را تدریس می‌کند. درواقع آنچه را که استاد یاد می‌دهد ردیف‌ها و گوشه‌هاست که اهل موسیقی باید بداند چرا که چهار ستون اصلی کار است. یک خواننده باید همه را فرا‌گیرد اما لازم نیست که همه را اجرا کند. می‌تواند از یک آواز، یکی، دو گوشه را انتخاب کند و آن را بپروراند. گوشه و ردیف‌دانستن به قول مرحوم «کسایی» برای موزه خوب است. 54 گوشه در موسیقی ایرانی است. همه‌اش را که نمی‌توانی انتخاب کنی. من دنبال ملودی بودم. گوش می‌کردم. اگر خوشم می‌آمد آواز را روی آن پیاده می‌کردم. اما سعی می‌کردم که محلی باشد و اصالت داشته باشد. موسیقی اصیل ما، موسیقی محلی ماست. موسیقی‌ای که ما داریم ایرانی است. وقتی می‌گویند اصیل، محلی است. اسامی اشخاص که روی گوشه‌ها قرار می‌گیرد به قول مرحوم خالقی سندیت ندارد و تاریخی نیست. به هر حال راه دشواری است. کار می‌خواهد. نمی‌توان یک‌شبه، ره صدساله را رفت.

 در سال 1357 و هنگام پیروزی انقلاب به چه کاری مشغول بودید؟
در آن زمان من در خارج از کشور مشغول اجرای کنسرت بودم ولی چون ویزایی که داشتم دوساله بود و دخترم و پسرم هم در آنجا بودند، همان‌جا ماندم و استراحت کردم.

 بهترین و معروف‌ترین کاری که به اجرا درآوردید، به باور خودتان کدام‌یک از آثارتان است؟
البته که من همه کارهایم را بهترین می‌دانم اما آنچه که بیشترین شهرت را در میان مردم یافته، تصنیف «زندگی» یا «آن نگاه گرم تو» است که این کار درواقع کاری بود اصالتا لری در دستگاه ماهور که شاعر آن هما میرافشار بود و تنظیمش هم برعهده «فرامرز پایور».

 به‌عنوان پرسش آخر، آینده آواز ایران را چگونه می‌بینید؟
اگر وضعیت به همین منوال پیش رود که هیچ امیدی ندارم. پیشرفت کردن در آواز و موسیقی زحمت بسیار و مداوم نیاز دارد که فعلا به نظر نمی‌رسد آواز ما دارد به این سمت حرکت می‌کند اما در عین حال امیدوار هم هستم و روزی را انتظار می‌کشم که همه‌چیز در جای خودش قرار گیرد.

برای مهدی آذر یردی


مهدي آذريزدي، نويسنده "قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب" و پدر ادبيات كودكان و نوجوانان گرچه در 16تيرماه سال 1388 از ميان ما رخت بر بست و به ديار باقي شتافت اما سالگرد درگذشتش امروز توسط اداره ارشاد يزد در سكوت و با حضور تعداد اندكي از دوستداران وي برگزار شد.
امروز، تعداد اندكي كودكان يزدي تنها كساني بودند كه با نثار شاخه هاي گل به مزار اين نويسنده توانا، ياد و خاطره استاد آذر را گرامي داشتند.
مهدي آذريزدي كه تمام كودكان دهه 60 و 70 او را مي شناسند و كتابهاي او براي كودكان دهه 80 نيز جالب و شنيدني است، در سالهاي پس از مرگ خود نيز همانند دوران زندگي ساده اش، در سكوت و غريبانه مي گذرد.
او هرگز همسري اختيار نكرد و امروز نيز به جز اداره ارشاد، ديگر مسئولان و مردم شهر حتي قشري كه داد فرهنگ و هنر سر مي دهند، او را به دست فراموشي سپرده اند.
آذريزدي آثار بسياري را براي كودكان و نوجوانان ايراني خلق كرد كه از معروف ترين آنها مي توان به "قصه‌هاي خوب براي بچه‌هاي خوب"، "قصه‌هاي تازه از كتاب‌هاي كهن"، "قصه‌هاي ساده"،‌ "گربه ناقلا"، "مثنوي براي بچه‌ها" و ... اشاره كرد.
روابط عمومی و امور بین الملل انجمن دوستداران تاریخ و میراث فرهنگی کرج یاد وی را گرامی می دارد . 

درگذشت مخترع ماوووس


«داگ انگلبارت» مخترع ماوس رایانه در سن 88 سالگی درگذشت. به گزارش ایسنا، «انگلبارت» علاوه بر اختراع ماوس رایانه، توسعه دهنده برنامه واژه پرداز (word processing) و اینترنت نیز محسوب می شود. یکی از مهمترین دستاوردهای علمی این محقق، طراحی و توسعه ماوس رایانه در دهه 1960 میلادی و معرفی این محصول در سال 1970 بود که شامل دو چرخ فلزی پوشش داده شده با یک پوسته چوبی بود .این وسیله نخستین بار در سال 1984 میلادی همراه با رایانه جدید مکینتاش اپل بصورت تجاری عرضه شد. اختراع ماوس در زمان خود دستاورد زودهنگامی محسوب می شد و «انگلبارت» سود چندانی برای این اختراع کسب نکرد و نتوانست حق امتیاز فروش بیش از یک میلیارد ماوس تا اواخر دهه 1980 میلادی را بدست آورد.

جایزه یونسکو برای فیلسوف هشتاد ساله

سازمان ملی یونسکو اعلام کرد همزمان با جشن هشتاد سالگی «فیلسوف فرهنگ، پرسشگر دردها»، جایزه ویژه یونسکو را برای تجلیل از مقام علمی و فلسفی دکتر رضا داوری اردکانی به این چهره ماندگار فلسفه اهدا می کند.
به افکارنیوز، سازمان ملی یونسکو در جشن هشتاد سالگی دکتر رضا داوری جایزه ویژه یونسکو را به ایشان اهدا می کند.
همچنین قراراست هدایای ویژه ای از سوی کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، فرهنگستان علوم پزشکی ایران، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم( نمایندگی تهران) و مؤسسه کتاب شهر ایران تقدیم دکتر داوری شود.
معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری منطقه 2 نیز اعلام کرده است به افتخار برگزاری این همایش و تجلیل از این استاد برجسته در منطقه 2 هدیه ای از سوی شهرداری منطقه برای دکتر داوری در نظر گرفته شده است.
جشن هشتاد سالگی فیلسوف فرهنگ، دکتر رضا داوری اردکانی روز یکشنبه، 16 تیر از ساعت 17 تا 21 با حضور شخصیت ها و اندیشمندان برجسته فلسفه، فرهنگ و سیاست، در تالار اجتماعات فرهنگسرای ابن سینا واقع در شهرک قدس (غرب)، فاز ۱، ایران زمین برگزار می شود.

بداهه‌نوازی استاد در آمریکا

حسین علیزاده و پژمان حدادی، نوازندگان مطرح و صاحب‌نام ایرانی به زودی در شهرهای آمریکا هنرنمایی می‌کنند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، پس از انتشار خبر برگزاری نخستین کلاس‌ها و ورکشاپ‌های حسین علیزاده، نوازنده‌ برجسته‌ تار و سه‌تار در آمریکا‌، اعلام شد این هنرمند در کنار پژمان حدادی، نوازنده‌ معروف سازهای کوبه‌ای کنسرت‌هایی را در شهرهای نیویورک‌، لس‌آنجلس و پورتلند برپا خواهد کرد.
از افرادی که در ورکشاپ‌های خصوصی علیزاده ثبت‌نام کنند‌، برای حضور در این کنسرت‌ها دعوت به عمل خواهد آمد. قیمت بلیط‌های این رویداد 40 دلار خواهد بود.
نیویورک روز سوم جولای میزبان علیزاده و حدادی بود .این دو چهره‌ی سرشناس سپس در روز نوزدهم جولای راهی لس‌آنجلس می‌شوند. شهر پورتلند هم در تاریخ بیست‌وهفتم همان ماه شاهد بداهه‌نوازی دو هنرمند ایرانی خواهد بود.

برای بانو ارفع اطرائی

هشتم تیر سالروز تولد ارفع اطرایی بود که این نوازنده به عنوان یکی از ˝زنان نام آور ایران˝ از طرف دفتر مشارکت زنان امور ریاست جمهوری شناخته شده است.
ارفع اطرایی متولد هشت تیرماه سال 1320 می باشند.وی سابقه چهل و هفت سال نوازندگی و تدریس مستمر در شغل رسمی و کلاس خصوصی و تربیت شاگردان ممتاز دارد.ایشان هنرجوی سومین دوره هنرستان عالی موسیقی ملی بوده است که دارای دیپلم از هنرستان موسیقی ملی و لیسانس از هنرکده موسیقی ملی می باشد که هر دو دوره را با کسب رتبه اول به پایان رساند.
اطرائی از شاگردان استاد صبا و استاد پایور و استاد محمود کریمی و کلیه اساتید پایه گذار هنرستان موسیقی ملی بوده است که بین سال های 1338 تا 1359 به استخدام رسمی در وزارت فرهنگ و هنر اداره کل فعالیت های هنری جهت تدریس سنتور تخصصی در هنرستان موسیقی در آمد و همچنین بصورت قراردادی در اداره کل فعالیت های هنری تلویزیون جهت تک نوازی و نوازندگی در ارکسترها استخدام شد.
وی از سال 1353 سرپرست گروه موسیقی تالار رودکی بوده و با افرادی چون محمد موسوی،ناصر افتاح،لطف الله مجد ، نادر گلچین،خاطره پروانه همکاری کرده است.وی کتب ارزنده ی فرهنگ موسیقی ایران (1360) ، سنتور و ناظمی(1363) دوازده مقام موسیقی ملی ایران (1369) زندگی و آثار حبیب سماعی(1371) بوی جوی مولیان(1381) ویرایش خودآموز سنتور حسین صبا(1381) هفت دستگاه و پنج آواز موسیقی ایرانی (1381) به نگارش درآورده است و آثاری چون سازشناسی موسیقی ایرانی (طبق برنامه درسی وزارت آموزش و پرورش) و قطعات هم نوازی (دوئو طبق برنامه هنرستان های موسیقی ملی) را در دست چاپ دارد.
وی دارای مدرک درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و همچنین بعنوان یکی از “زنان نام آور ایران” از طرف دفتر مشارکت زنان امور ریاست جمهوری شناخته شده است و عضو هیئت مدیره اولین دوره کانون پژوهشگران خانه موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و عضو شورای فنی هنرستان موسیقی پسران و دختران و دانشگاه علمی کاربردی می باشد.وی در شورای مرکز موسیقی حوزه هنری عضویت دارد و عضو هیئت انتخاب و داوری جشنواره های موسیقی دانشگاه تهران و جشنواره های بانوان (گل یاس) و جشنواره های موسیقی جوان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ( فجر) است.
اطرایی منتخب “برگزیده جشنواره موسیقی بانوان” مرداد 84 شورای شهر تهران و منتخب ” بازنشسته نمونه ملی” سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور در شهریور 84 و منتخب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بعنوان “پیشکسوت نمونه” در شهریور 84 می باشد.وی به اجرای پایان نامه های دانشجویی مشغول است و از خدمات ارزنده ی ایشان می توان به چهل و هفت سال سابقه در موسیقی ایرانی و نوازندگی با سنتور کروماتیک و سنتور کروماتیک باس در ارکستر صبا به رهبری استاد حسین دهلوی و سنتور باس در ارکستر استاد فرامرز پایورپایور و سنتور سل کوک و لا کوک در تکنوازی ها و گروه نوازی ها اشاره کرد.
وی هم اکنون مشغول تدریس مستمر ساز تخصصی سنتور است و در سال های کوتاهی کلاس های فرم موسیقی ایرانی و تئوری موسیقی ایرانی و همراهی ساز و آواز را بر عهده داشته است.

کشف بقایای ۲ کشتی تاریخی در سواحل ترکیه

بقایای دو کشتی تاریخی در سواحل ترکیه در دریای سیاه کشف شدند.
به گزارش افکارنیوز، وزارت فرهنگ و گردشگری ترکیه روز سه‌شنبه از کشف بقایای دو کشتی تاریخی در سواحل دریای سیاه در استان «زونگوللاک» این کشور توسط چند ماهیگیر خبر داد.
طبق بررسی‌های اولیه باستان‌شناسان کالج باستان‌شناسی دانشگاه کارابوک، دو کشتی در شرایط خوبی قرار دارند و یکی از آنها به قرن دوم میلادی و دیگری به قرن 13 پیش از میلاد تعلق دارد.
هر دو کشتی، باری بوده‌اند و محموله آنها سلاح، قطعات بزرگ سنگ و همچنین خمره‌های بزرگ حاوی روغن زیتون است.
قرار است در روزهای آتی و با حضور باستان‌شناسانی از کشورهای مختلف پس از تعیین محل دقیق هر دو کشتی که تا کنون هیچ تصویری از آنها منتشر نشده، محموله آنها خارج شده و سپس شرایط لازم برای خارج کردن هر دو کشتی از اعماق دریای سیاه بررسی شود.

مشاهیر ایران در خانه هنرمندان

جمعي از مشاهير ايران اين روزها ميهمان خانه هنرمندان هستند، از فردوسي توسي گرفته تا ملک الشعراي بهار، سيمين دانشور ، جلال آل احمد و دکتر چمران که آماده اند تا با علاقه مندانشان عکس يادگاري بگيرند.
به گزارش افکارنیوز، گردهمايي جمعي از مشاهير ايران که اين روزها ميهمان خانه هنرمندان ايران هستند، بسياري را به شوق ديدن آن ها روانه خانه هنرمندان ايران کرده است.اما اين که چگونه اين مشاهير ايراني توانسته اند يک جا گرد هم جمع شوند به جنس آن ها مرتبط است که از سيليکون ساخته شده اند.
اين مشاهير، صاحب تنديس هايي در اندازه واقعي هستند و مخاطبان مي توانند به راحتي به آن ها دست بزنند و از غير واقعي بودنشان مطمئن شوند.اين تنديس ها را عليرضا خاقاني ساخته است که حرفه اصلي اش ساخت اندام مصنوعي انسان است و در کنار کارش به ساخت مجسمه و تنديس هايي از جنس سيليکون نيز مشغول است.
او نمايشگاهي از مشاهير ايران را در گالري بهار خانه هنرمندان ايران برپا کرده است.فردوسي، علي اکبر دهخدا، دکتر حسابي، غلامرضا تختي، شهريار، ملک الشعراي بهار، پروين اعتصامي، احمد شاملو، نيما يوشيج، جلال آل احمد، سيمين دانشور و دکتر چمران از جمله شخصيت هايي هستند که گرد هم آمده اند و فضاي مناسبي را براي علاقه مندان به اين مشاهير ايران فراهم آورده اند تا آزادانه در فضاي نمايشگاه قدم بزنند و با آن ها عکس يادگاري بگيرند.

برای «ولادیمیر ناباکوف»

« ولادیمیر ناباکوف »، نویسنده‌ی نام‌دار روسیه و خالق اثر مشهور «لولیتا» 36 سال پیش در چنین روزی بدرود حیات گفت. 
«ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف» روز 22 آوریل 1899 در سنت‌پترزبورگ روسیه و در خانواده‌ای متمول به دنیا آمد.
کودکی شگفت‌انگیز و نبوغ در عرصه‌های متعدد
این رمان‌نویس روسی آمریکایی 9 اثر نخستش را به زبان مادری خلق کرد اما پس از نگارش چند رمان به انگلیسی، تبدیل به چهره‌ای بین‌المللی در عرصه نثر انگلیسی شد. نبوغ ناباکوف تنها به حوزه‌ی ادب محدود نمی‌شد؛ وی را از طراحان بزرگ سیستم‌های پیچیده بازی شطرنج و مجموعه‌دار پروانه و شپره می‌دانند.
دوران کودکی او که خود آن را فوق‌العاده توصیف می‌کرد، برایش بسیار جالب بود. در خانواده‌ی ناباکوف به سه زبان فرانسوی، انگلیسی و روسی صحبت می‌شد و همین امر موجب شد تا او از کودکی با سه زبان دنیا آشنا باشد. او در واقع خواندن و نوشتن را پیش از آن‌که به زبان روسی بیاموزد، ابتدا به زبان انگلیسی فراگرفت.
زندگی خانوادگی
خانواده‌ی ناباکوف با آغاز انقلاب فوریه در سال 1917، روسیه را ترک کردند و بعد از مدتی در سال 1919 به انگلیس مهاجرت کردند. او در این سال وارد دانشگاه کمبریج شد و به مطالعه‌ی زبان‌های رومی ‌و اسلواکی پرداخت. پس از آن‌که در سال 1923 فارغ‌التحصیل شد، به برلین رفت و توانست به‌عنوان یک شاعر و نویسنده نامی ‌برای خود دست‌ و پا کند.
ناباکوف در سال 1925 با «ورا اسلومین» در برلین ازدواج کرد و در سال 1937 به‌همراه خانواده‌اش آلمان را به مقصد پاریس ترک کردند. سه سال بعد از آن، با «ادموند ویلسونم» آشنا شد؛ کسی که آثار ناباکوف را به ناشران آمریکایی معرفی کرد، تا زمینه‌ی شهرت جهانی این جوان روسی فراهم شود.
شکوفایی در دنیای کاغذی
ناباکوف رمان معروف «لولیتا» را در جریان مسافرت خود در غرب آمریکا نوشت و در سال 1953 توانست آن را به پایان رساند و نگارش کتاب «پنین» را آغاز کند. اگرچه اولین آثار ناباکوف به زبان روسی بودند، اما او شهرت‌اش را به واسطه‌ی آثار انگلیسی خود به‌دست آورد. وی به خاطر آثار بی‌بدیل خود حتی با «جوزف کنراد» مقایسه می‌شد.
وی بسیاری از آثارش را خود به انگلیس ترجمه می‌کرد که در این راه گاهی پسرش نیز با او همکاری می‌کرد. تسلط او به سه زبان،‌ کار ترجمه را برایش آسان می‌ساخت. از نگاه ناباکوف، ترجمه، "حرکت از یک روستا به یک روستای دیگر در شب و تنها با استفاده از یک شمع" بود.
از کتاب‌هایی که ناباکوف خود آن‌ها را ترجمه کرده است، می‌توان به «لولیتا» و «مدرک مستند» اشاره کرد. «لولیتا» و «آتش رنگ‌باخته» جایگاه ویژه‌ای برای او در میان رمان‌نویسان بزرگ قرن بیستم به‌دست آوردند. با این حال او برای رمان «آدا» بیش‌تر از دیگر آثار خود وقت صرف کرد. رمان «لولیتا»ی او در فهرست 100 رمان‌ برتر کتابخانه مدرن آمریکا مقام چهارم را به دست آورده و زندگینامه خودنوشت وی با عنوان «خاطره سخن بگو» رتبه هشتم را در میان آثار غیرداستانی کسب کرده است.
بیماری عجیب
رمان‌نویس مشهور روسی به نوعی وسواس روانی به نام «هم‌رنجی» (Synesthesia) دچار بود. بیماران همرنج همواره درگیر احساس تقارن هستند و برانگیخته شدن یک حس در آن‌ها موجب انگیزش احساسی دیگر در فکر یا ذهن آن‌ها می‌شود. در مورد ناباکوف این روان‌رنجوری در ارتباط بین رنگ‌ها و حروف بروز می‌کرد. به طور مثال وی معتقد بود رنگ عدد پنج قرمز است و یا این‌که هر حرفی از الفبا یک رنگ مختص خود را دارد.
مرگ و مجموعه آثار
ناباکوف روز دوم جولای 1977 در مونترو آمریکا درگذشت. وی تا زمان مرگش 18 رمان، 8 مجموعه داستان کوتاه، 7 کتاب شعر و 9 نمایشنامه منتشر کرده بود.
از جمله آثار او که به زبان روسی نوشته و بعدها به انگلیسی ترجمه شدند، می‌توان به «ماری» (1926)، «دفاع لوژین» ‌(1930)، «چشم» (1930)، «افتخار» (1932)، «خنده در تاریکی» (1932)، «یاس» (1936)، «دعوت به اعدام» (1938)، «هدیه» (1938)، و «افسون‌گر» (1939) اشاره کرد.
ناباکوف همچنین آثاری را به زبان انگلیسی نوشته است: «زندگی واقعی سباستین نایت» (1941)، «پیچ شوم» (1947)، «لولیتا» (1955)، «پنین»‌ (1957)، «آتش رنگ‌باخته» (1962)، «آدا» (1969) و «اشیای آشکار» (1972).

صد‌و‌‌چهلمین سال روابط دو کشور ایران و سوئیس

به‌ مناسبت صد‌و‌‌چهلمین سال روابط دو کشور ایران و سوئیس، نمایشگاهی مشترک از آثار پوستر و عکس هنرمندان ایرانی و سوئیسی در خانه هنرمندان ایران برگزار می‌شود.
آئین افتتاح «هفته فرهنگی سوئیس» جمعه 14 تیر از ساعت 17 در تالار استاد شهناز خانه ی هنرمندان ایران برگزار می شود.
خانه‌ هنرمندان ایران و سفارت سوئیس، به‌ مناسبت صد‌و‌‌چهلمین سال روابط این دو کشور، نمایشگاهی مشترک از پوستر و عکس هنرمندان ایرانی و سوییسی را به مدت پنج روز برگزار می‌کند. «ورنر یکر»، طراح گرافیک نامدار سوییس در مراسم گشایش این نمایشگاه به سخنرانی و ارائه آثار خود خواهد پرداخت.
پوسترهای «ورنر یکر» همراه با پوسترهای «مصطفی اسداللهی»، «ابراهیم حقیقی»، «قباد شیوا»، «فرشید مثقالی» و زنده‌یاد «مرتضی ممیز» در نگارخانه‌ ممیز خانه‌ی هنرمندان ایران نمایش دادخواهد شد. همچنین در نگارخانه‌ زمستان گزیده‌ای از عکس‌های طبیعت سوئیس از «یانیک بارتولوتزی»، «ژول تتمانتی»، «ماریو دل‌کورتو»، «بآت شویتزر» در کنار عکس‌هایی از طبیعت ایران از «بهزاد ترکی‌زاده»، «فرید ثانی»، «حسین رحمانی»، «ابراهیم صافی»، «بردیا سعادت»، «حسن غفاری»، «حسین کریم‌زاده» به نمایش در خواهد آمد. علاقه مندان برای حضور در این برنامه می توانند جمعه 14 تیر از ساعت 17 به تالار استاد شهناز خانه هنرمندان ایران مراجعه کنند.

امیدوارم دوباره برای تهیه‌ی دارو دچار مشکل نشویم . . . .

دختر محمود استاد محمد گفت: خوشبختانه توانسته‌ایم برای پدرم مقدار محدودی دارو تهیه‌ کنیم اما امیدوارم دوباره برای تهیه‌ی دارو دچار مشکل نشویم.
مانا استادمحمد درباره‌ی وضعیت جسمی پدرش به خبرنگار تئاتر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، گفت: با نامه‌نگاری میان وزارت ارشاد و وزارت بهداشت و مساعدت این دو وزارت‌خانه توانستیم مقداری دارو از طرف وزارت بهداشت تهیه‌ کنیم و امیدوارم این روند ادامه داشته باشد.
او ادامه داد: از آنجا که داروی پدرم نایاب شده بود حدود یک ماه دارویش را قطع کردیم که تأثیر بسیار بدی بر حال او داشت، به طوری که ناچار شدیم به صورت شخصی مقداری دارو از ترکیه تهیه‌ کنیم، چون شرایط پدرم داشت خطرناک می‌شد اما حالا وزارت بهداشت هم ما را یاری کرده است.
مانا استادمحمد با تأکید بر اینکه پدرش حتما باید این دارو را استفاده کند، گفت: به هر حال استفاده این دارو برای پدرم خیلی ضروری است و امیدوارم برای تهیه‌ی آن دچار مشکل نشویم. در حال حاضر پدرم باید دوباره آزمایش بدهد تا وضعیت جدیدش توسط پزشک معالج ارزیابی شود.
او در پایان صحبتش به ایسنا گفت: خوشبختانه از روز گذشته حال پدرم کمی بهتر شده درحالی که سه چهار روز پیش حالش خیلی بد بود.
به گزارش ایسنا، محمود استادمحمد نمایش‌نامه‌نویس و کارگردان باسابقه‌ی تئاتر ایران متولد آبان 1329 است. این هنرمند با نگارش و کارگردانی نمایش‌هایی همچون «آ سید کاظم»، «شب بیست‌ویکم»، «دیوان تئاترال»، «تهرن»، «سپنج رنج و شکنج»، «عکس خانوادگی» و... یکی از تأثیرگذارترین هنرمندان در زمینه‌ی تئاتر اجتماعی است.
این هنرمند مدتی است که از بیماری سرطان کبد رنج می‌برد و ناچار است هر روز داروی خاصی را استفاده کند اما چندی پیش این دارو به دلیل شرایط تحریم ایران در بازار نایاب شد، به طوری که حتی دلال‌های ناصرخسرو نیز این دارو را نداشتند و همین موضوع سبب شد تا استاد محمد حدود یک ماه نتواند دارویش را استفاده کند که تأثیر بسیار بدی بر شرایط روحی و جسمی او داشت.

برای تیرگان

جشن تیرگان یا «تیر و جشن» از جمله جشن‌هایی است که با آداب و رسوم پیوسته به آن تا چند سال پیش، توسط زرتشتیان ایران برگزار می‌شد؛ اما متأسفانه با مهاجرت زرتشتیان از یزد و کرمان و مناطق اطراف به تهران و پراکندگی و عوارض ناشی از زندگی شهرنشینی، مدتی است که اجرای آن مراسم و رسوم آن فقط در ذهن افراد مسن به‌شکل خاطره باقی است.
براساس آنچه در کتاب «گاه‌شماری و جشن‌های ایران باستان» نوشته‌ی «هاشم رضی» آمده است: این جشن میان زرتشتیان دوره‌ای 10 روزه داشت، یعنی از روز سیزدهم (روز تیر) شروع می‌شد و در روز بیست‌ودوم این ماه (روز ایزد) به پایان می‌رسید.
زرتشتیان در این ماه، پوشاک نو، نقل، شیرینی، میوه و خوراکی‌های سنتی و ویژه می‌پختند و حتی خانه‌ی خود را تمیز می‌کردند. در بامداد غسل می‌کردند و دو نیایش «نامی خورشید نیایش» و «مهر نیایش» از اوستا را می‌خواندند.
شاید «تیر و جشن» یکی از شادترین جشن‌های کهن ایرانی بوده باشد، ولی مراسم این جشن تا 30 سال پیش میان زرتشتیان برگزار می‌شد و اکنون در حال فراموشی است.
براساس آنچه در این کتاب آمده است: در این جشن، بچه‌ها بیشترین بهره را می‌بردند. با تارهای نخی و رنگینی که به مچ دست می‌بستند در کوچه‌ها، خانه‌ها و روی بام‌ها می‌دویدند و ترانه می‌خواندند و کنار نهرها و تالاب‌ها یا به آب می‌پریدند یا به هم آب می‌پاشیدند.
از مهم‌ترین چیزهایی که در این جشن تهیه می‌شد، بندی بود از تارهای هفت رنگ ابریشم یا نخ که با رشته‌ای سیم زرین و نازک می‌بافتند و این بند را «تیر و باد» می‌نامیدند.
در این روز، کله‌قند را در کاغذهای سبزرنگ بسته‌بندی می‌کردند و دور آن تیر و باد می‌بستند و به خانه‌ی تازه‌عروسان و پیش‌کش می‌فرستادند. آن‌ها این بند را با شادمانی تا روز پایان جشن، یعنی بیست‌ودوم با خود داشتند. سپس در آن روز به دشت یا بام خانه می‌رفتند، بند را باز می‌کردند و به باد می‌سپردند.
در بخش دیگری از این مطلب، این عمل، کنایه از کار «آرش کمانگیر» دانسته شده است که «تیر را رها کرد و مرز ایران‌زمین معین شد و جنگ و ستیزی طولانی پایان گرفت.»
از دیگر رسم‌های این‌ جشن «فال کوزه» مطرح شده است؛ مقدمه‌ی این فال کوزه، روز دوازدهم برگزار می‌شود، این‌گونه که در مجلسی که از پیش‌ کسانی در آن دعوت شده‌اند، دختر نابالغی کوزه‌ای خالی یا پر از آب را دور مجلس می‌گرداند و هر کسی به نیتی که دارد، چیزی در آن می‌اندازد. وقتی این مراسم که با ترانه‌خوانی و شادی همراه است پایان می‌یافت، کوزه‌ای را در جایی می‌گذارند که زیر درخت «مورد» باشد. پارچه‌ی سبز رنگی روی کوزه می‌کشند و آیینه‌ای روی آن می‌گذارند. این کوزه را زرتشتیان «چکودوله» می‌نامند.
سپس در عصر روز تیر و جشن، همان دختر مراسم تطهیر انجام می‌دهد و کشتی نو می‌کند و کوزه را برمی‌دارد و باج می‌گیرد، یعنی ساکت و خاموش می‌ماند. در سر گذر در محله می‌نشست، مهمانان روز پیش که هریک با نیتی چیزی در کوزه انداخته بودند، می‌رفتند و هر کس شعری می‌خواند و دختر دست در کوزه می‌کرد، چیزی بیرون می‌آورد، صاحب آن شیء نیت خود را با شعری که خوانده شد، می‌سنجید و به آن فال می‌گرفت و آن را شگون می‌دانست.

برای زادروز استاد .....

اگر یادگار ابوالحسن صبا هنوز در بین ما بود، امروز باید به رسم سال‌های پیش دوستدارانش در خانه او جمع می‌شدند و تولد 83 سالگی‌اش را جشن می‌گرفتند. همایون خرم از میانمان برخاست و در جوار حضرت دوست آرام یافت تا از این پس هرگاه نغمه‌ای از او بشنویم، به یادش روحمان پر از نت سکوت،روانمان پر از آه و چشمانمان پر از اشک شود. زادروزت به شادمانی استاد 

سیامک صحافی ؛ موسیقی شناس و خواننده 

رونمائی از یادنامه بانو سیمین

یادنامه‌ی سیمین دانشور با نام «بی‌ سرو سیمین» نوشته‌ی سیدجواد میرهاشمی هم‌زمان با روز قلم رونمایی می‎شود.
سیدجواد میرهاشمی در گفت‌وگو با (ایسنا)، با اشاره به یادنامه‌ی سیمین دانشور، گفت: این کتاب که فیلمی هم از گفت‏‌وگوهای آن ساخته شده و قرار است در جشنواره‌ی حقیقت نمایش داده شود، شامل چهار فصل گفت‌وگوها با اهل قلم، مقاله‏‌ها، آثار کم‌تر دیده‌شده و عکس‎های سیمین دانشور از کودکی تا پیرسالی و بدرقه‌ی ایشان است.
او افزود: این کتاب در 454 صفحه منتشر شده است و در روز 14 تیرماه از ساعت 17 تا 19 هم‌زمان با روز قلم در خانه‌ی سیمین دانشور و جلال آل احمد با حضور جمعی از نویسندگان رونمایی می‌شود.
کتاب «بی‌ سرو سیمین» بر اساس فیلمی مستند از زندگی و آثار دکتر سیمین دانشور که به منظور حفظ و ثبت و ضبط تاریخ شفاهی ادبیات ایران گرد آمده، توسط نشر من منتشر شده است.
نمونه آثار بانوی داستان‌نویسی ایران مشتمل بر برخی جزوه‌های درسی، مقاله‌های او در روزنامه‌ی کیهان و مجله‌ی نقش نگار از بخش‌های این کتاب هستند.
همچنین محمود دولت‌آبادی، جواد مجابی، رضا براهنی، جمال میرصادقی، خشاریار دیهیمی، عبدالله کوثری و جمعی از اصحاب قلم و رسانه به ارائه نقطه نظرات و ذکر خاطرات در این اثر پرداخته‌اند.

بازنشستگی بهمن فرزانه

بهمن فرزانه پس از پنج دهه فعالیت در زمینه‌ی ترجمه، از بازنشستگی‌ در این عرصه خبر داد.
این مترجم و نویسنده‌ی پیشکسوت که از آغاز سال خورشیدی جاری از ایتالیا به ایران بازگشته است، در گفت‌وگو با (ایسنا)، عنوان کرد: من سالخورده شده‌ام و تاکنون بیش از 80 کتاب ترجمه کرده‌ام. دیگر نمی‌خواهم ترجمه کنم. بعد از سال‌ها کار، خسته شده‌ام و ترجیح می‌دهم در ایران بمانم و استراحت کنم و دیگر ترجمه نکنم.
مترجم «صد سال تنهایی» تصریح کرد: به اعتقاد من، ادبیات و سینما به پایان رسیده است و دیگر رمان خوب پیدا نمی‌شود؛ اگر جسته و گریخته آثار ادبی خوبی هست، این‌ها مانند جرقه‌های آتش پیش از خاموشی است.
فرزانه به تازگی «درباره‌ی سینما» اثر گابریل گارسیا مارکز را منتشر کرده و ترجمه‌هایی را هم در حال انتشار دارد.
نخستین ترجمه‌ی بهمن فرزانه از تنسی‌ ویلیامز بود. او این کتاب را مدتی بعد از آشنایی و مکاتبه‌هایش با این نویسنده‌ی آمریکایی به فارسی ترجمه کرد و آن را در سال‌های دهه‌ی 40 به چاپ رساند. بعد آثار متعددی از ادبیات ایتالیایی و همچنین آثار مهمی از گابریل گارسیا مارکز را به فارسی برگرداند که معروف‌ترین آن‌ها ترجمه‌ی «صد سال تنهایی» است. این مترجم از بین نویسندگان بیش‌تر از همه هوا‌خواه آثار گابریل گارسیا مارکز و آلبا دسس پدس است. به قلم او، همچنین دو مجموعه‌ی داستان «از چاله به چاه» و «سوزن‌های گمشده»، همچنین رمان «چرک‌نویس» منتشر شده است.
بهمن فرزانه متولد سال 1317 است. این مترجم آثاری را از گابریل گارسیا مارکز، آلبا دسس پدس گراتزیا کوزیما دلدا، لوئیچی پیراندلو، آنا کریستی، اینیاتسیو سیلونه، رولد دال، گابریل دانونزیو، واسکو پراتولینی، ایروینگ استون، جین استون و… به فارسی برگردانده ‌است.

سیامک صحافی برای استاد جلیل شهناز می خواند

سیامک صحافی خواننده و موسیقی شناس ، اواخر تیر ماه و اوایل مرداد ماه 1392 در یادمان استاد جلیل شهناز برنامه ای را روی صحنه خواهد برد . در این برنامه که به صورت بداهه می باشد قطعاتی از آموزه های زنده یاد شهناز در مایه های دشتی و افشاری توسط صحافی اجر می شود . زمان دقیق و محل برنامه طی روزهای آتی در این تارنما و سایتها و نشریات اعلام خواهد گردید .
روابط عمومی و امور بین الملل انجمن دوستداران تاریخ و میراث فرهنگی کرج

فراخوان برای کاوش یعنی به مزایده گذاشتن محوطه جیرفت

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به‌تازگی مدیر پژوهشکده‌ی باستان‌شناسی پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری گفته‌ است که قصد دارد برای انتخاب تیم کاوش‌ در محوطه‌ی باستانی جیرفت، فراخوانی به باستان‌شناسان بدهد تا هر کسی پرسش‌های پژوهش‌محورتر و فرضیات بهتری داشت، برای این محوطه‌ی باستانی انتخاب شود.
در این‌باره، کامیار عبدی به خبرنگار ایسنا گفت: این اقدام توهین به باستان‌شناسانی است که فصل‌های زیادی در یک محوطه‌ی باستانی کار کرده و پرسش‌ها و فرضیاتی را مطرح کرده‌اند. این یک کار عجیب است.
او توضیح داد: تا کنون در هیچ کشوری هیچ محوطه‌ی باستانی‌ای را به دو دلیل به مزایده نگذاشته‌اند؛ از یک سو، پژوهشگر وقت خود را گذاشته، چند سال روی یک محوطه کار کرده و پرسش و برنامه‌ریزی برای آن محوطه داشته است و از سوی دیگر، امکان مقایسه کردن دو طرح با یکدیگر وجود ندارد، چون هر پژوهشگر یک مسأله را در اولویت قرار می‌دهد.
وی تأکید کرد: اگر پژوهشکده‌ی باستان‌شناسی از کار یک باستان‌شناس ناراضی است، می‌تواند به او تذکر دهد یا او را حذف کند؛ ولی به مزایده گذاشتن یک محوطه‌ی تاریخی از هر نظر درست نیست، این‌گونه مسائل فرهنگی‌اند و چنین کاری از نظر بین‌المللی نیز نادرست است، اصلا در شأن ایران با این همه هویت و تپه‌های تاریخی نیست.
عبدی که انجام سه فصل کاوش در محوطه‌ی باستانی «چغاگاوانه» در کرمانشاه، دو فصل کاوش در محوطه‌ی «ملیان» در استان فارس و سه فصل کاوش در محوطه‌ی «ارجان» در خوزستان را کارنامه‌اش دارد، اظهار کرد: اگر برای ادامه‌ی کاوش در هریک از این محوطه‌ها فراخوان داده شود، من شخصا به نشانه‌ی اعتراض در چنین فراخوانی شرکت نمی‌کنم.
این باستان‌شناس گفت: به‌نظر می‌رسد در ایران هرچه کار یک باستان‌شناس بهتر باشد، بیشتر مغضوب می‌شود. دکتر یوسف مجید‌زاده - کاوشگر محوطه‌ی جیرفت - به باستان‌شناسی ایران در زمان انقلاب فرهنگی خدمتی کرد که تا کنون هیچ‌ کسی نکرده است.
او با تأکید بر این‌که نباید با باستان‌شناسان پیشکسوت این‌گونه برخورد کرد، افزود: کار در محوطه‌ای مانند جیرفت، علاوه بر دانش، تجربه هم می‌خواهد. دادن فراخوان برای کاوش در محوطه‌ی جیرفت، به وجهه‌ی بین‌المللی این محوطه ضربه می‌زند.

شب پرویز مرزبان

شب پرویز مرزبان، مترجم و پژوهشگر فقید، برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، علی دهباشی - سردبیر مجله‌ی بخارا - در صدوبیستمین شب بخارا در معرفی پرویز مرزبان گفت: پرویز مرزبان در پنجم اسفند 1296 در تهران متولد شد. تحصیلات دبیرستانی را در رشته زبان و ادبیات فرانسه در مدرسه سن لوئی تهران به اتمام رساند. به سال 1320 موفق به دریافت لیسانس در رشته زبان و ادبیات انگلیسی از دانشسرای عالی شد و به استخدام وزارت فرهنگ برای تدریس درآمد. ایشان علاوه بر تدریس در دبیرستان‌های تهران، به تدریس زبان انگلیسی در دانش‌سرای مقدماتی تهران مشغول شد. یک دوره نیز سرپرست دانشجویان ایرانی در لندن بودند و با مراجعت به تهران به سمت استاد زبان انگلیسی دوره فوق لیسانس دانشگاه تربیت معلم منصوب شد و در رشته تاریخ هنر و نقد هنرهای تجسمی در دانشگاه‌های تهران، مدرسه عالی ادبیات و زبان‌های خارجی و دانشگاه هنر به تدریس پرداخت که تا سال 1375 ادامه داشت.
او در ادامه عنوان کرد: استاد مرزبان دارای کتاب‌ها و مقاله‌ها و ترجمه‎های بسیاری است که به برخی از آن‌ها اشاره می‎کنم؛ در حوزه ادبیات کتاب دو نمایشنامه «شوهر دلخواه» و «زن بی‎اهمیت» اثر اسکار وایلد که در سال 1335 در سلسله انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر شد. ترجمه کتاب «سیر تمدن» اثر رالف لینتون و بعد در سال 1343 ترجمه کتاب «معنی زیبایی» نوشته اریک نیوتن و همین‌طور کتاب «مردانی که دنیا را عوض کردند» نوشته راگون لارسن و ترجمه دو جلد از مجموعه چهارده جلدی تاریخ تمدن ویل دورانت با عنوان «عصر لویی چهاردهم در فرانسه» و « نهضت اصلاح دینی». حاصل سال‌های بعد انقلاب نیز بسیار مهم بوده است، از آن جمله کتاب معروف و شناخته‌شده «تاریخ هنر» نوشته جنسن که این کتاب بسیار مفصل تاکنون به چاپ‌های متعدد نیز رسیده است. سپس کتاب «هنرهای ایران» اثر دبلیو فرریه که دارای خلاصه تاریخ و زمینه‎های هنرهای ایران از آغاز تا به امروز است. همچنین «باغ‎های خیال» نیز کتابی بود که ایشان ترجمه کرد و برنده بهترین ترجمه سال نیز شناخته شد. نزدیک به یکصد و پانزده مدخل از کتاب پانزده جلدی آرتور پوپ را با عنوان «بررسی هنر ایران» به چاپ رساند و ده‌ها کتاب و مقاله دیگر که ما جزییات آن را در بخارا به تفصیل چاپ خواهیم کرد.
در این مراسم هوشنگ دولت‌آبادی نیز با اشاره به دوستی دیرینه‌اش با پرویز مرزبان، به حکایت خاطره‌هایش از مرزبان در نخستین روزهای آشنایی تا واپسین دم پرداخت و گفت: پرویز مرزبان موجودی دوست‌داشتنی و از هر حیث دلنشین بود، با هر معیاری که بخواهیم بسنجیم، انسانی استثنایی بود. ممتاز بودنش در زمینه‌ی هنر است و در آثار بسیاری که اکنون قسمتی از آن‌ها ذکر شد و صاحب‌نظران درباره‎اش سخن خواهند گفت. من تأکیدم را بر متمایز بودن پرویز مرزبان می‎گذارم، برای این‌که به گمان من متمایز بودن از ممتاز بودن کم‌تر نیست.
این نویسنده متذکر شد: پرویز مرزبان آدم بسیار خوشبختی بود. من فکر می‎کنم در نزدیک به 70 سالی که از اولین آشنایی ما گذشت، می‎توانم بگویم که از هر حیث آدم بسیار خوشبختی بود. در آن زمان که پرویز مرزبان به دنیا آمد، خانواده‎هایی که به فرهنگ اعتقاد داشتند و در آن‌ها فرهنگ رفت و آمد داشت، خیلی زیاد نبودند. راهی هم برای یاد گرفتن از کتاب‌ها و نشریه‌ها وجود نداشت، تعداد کمی از خانواده‎ها بودند که به علت ارتباط با فرنگ و به علت ارتباط با شعرا و حکمای داخلی کانون فرهنگ بودند و یکی از این خانواده‎ها، خانواده‌ی مرزبان بود. پدرش که یکی از اطبای پیش‌روی چشم‌پزشکی در ایران بود و یکی از اولین کسانی بود که بنیاد چشم‌پزشکی نو را در ایران گذاشت، شخصیت بسیار مطبوعی بود که عده‌ی زیادی از بزرگان علم و ادب در خانه‎اش جمع می‎شدند، در نتیجه آقای پرویز خان مرزبان ما هم بدون این‌که هیچ زحمتی بکشد، مقدار خیلی زیادی از این آدم‌ها که می‎آمدند و می‎رفتند، مطلب یاد گرفت.
همچنین آیدین آغداشلو از پرویز مرزبان و تاریخ هنر سخن گفت.
این هنرمند با بیان این‌که برای بنده اسباب افتخار است چند کلمه‎ای در مدح استاد بزرگ درگذشته آقای پرویز مرزبان عرض کنم، اظهار کرد: ما از مؤلف بزرگواری حرف می‎زنیم که به زعم بنده در یاد‌ها می‌ماند و از او همواره یاد می‌شود. چقدر باید بها داشته باشد حاصل عمر او که برای کسانی که خودشان مدرس تاریخ هنر هستند، کتاب «تاریخ هنر» تألیفی او کتاب بالینی باشد؛ یعنی هر جایی که اشکال داشته باشند، هر جایی که بخواهند از چیزی رمزگشایی کنند، به کتاب او رجوع کنند. مقام عظیم و بزرگی است که به هر کسی نمی‎رسد.
آغداشلو در بخش دیگری از سخنانش به اهمیت مترجم در ایران پرداخت و گفت: کتاب «تاریخ هنر» پرویز مرزبان یک کتاب تعیین‎کننده‎ است برای همه کسانی که اهل این معنا بودند. پرویز مرزبان حضور مشخص یک روشنفکر والا، بلندبالا و فرهیخته‌ی یک عصر را با اسمش و با زندگی‎اش یدک می‎کشد. پنجاه سال گذشته، شصت سال گذشته با نام او عجین شده است. خیلی‌ها بودند که کارهای بسیاری کردند. سهم عمده‎ای دارند. سهم هر کدام‌شان باید به جا بیاید. اما به حسب علاقه و دل‌بستگی من، آن چیزی که ما به اسم تاریخ هنر می‎شناسیم، به یمن کار پرویز مرزبان جا افتاد.
همچنین متن سخنرانی پرویز تناولی، که گفته شد، به علت بیماری در مراسم حضور ندارد، توسط علی دهباشی خوانده شد که در بخشی از آن آمده بود: آشنایی من با مرزبان به سال 1333 برمی‌گردد، زمانی که هنرجوی هنرستان بودم. در آن سال و سال‌های پس از آن، مرزبان معلم زبان انگلیسی ما بود، اما علاقه‌اش به هنر او را اغلب از تدریس زبان به تاریخ هنر معاصر می‌کشاند و بحث‌های داغی را موجب می‌شد. آشنایی و تسلط او به هنر و جهت‌گیری‌های خاصش شور و شوقی در دل ما می‌افکند و تا ساعت‌ها پس از کلاس ادامه پیدا می‌کرد. اما این تازه آغاز کار بود، زیرا چنان‌که خواهم گفت چند سال بعد سرنوشت مرا بیش از پیش به مرزبان نزدیک کرد. به سال 1339 و با پایان تحصیلاتم در ایتالیا، روانه‌ی لندن شدم تا با مجسمه‌سازی قدرتمند انگلستان آشنایی پیدا کنم و تجربیات تازه‌ای بیاموزم. چند روز پس از اقامتم برای دیدار حمید عنایت به سفارت ایران رفتم و در راهروی سفارت به پرویز مرزبان با همان چهره‌ی دوست‌داشتنی برخوردم. وی با گرمی مرا پذیرفت و حال و وضعم را جویا شد و از من خواست هرگاه کمکی لازم داشته باشم، به ایشان رجوع کنم. در آن زمان مرزبان در سمت معاونت مسعود فرزاد، به اتفاق امور فرهنگی ایران را اداره می‌کردند و وجودشان برای من دلگرم‌کننده بود. حمید عنایت نیز سمت قابل‌ توجهی در سفارت داشت و وقتی از قصد من برای اقامت چندماهه‌ام آگاه شد، مرا نزد مهرداد بهار برد و از وی خواست خانه‌ی خود را در چند ماهی که به خارج از لندن می‌رود، در اختیار من بگذارد و بهار با روی خوش قول عنایت را پذیرفت. من در زیرزمین بزرگی که بهار در اختیارم گذاشت، در محله‌ی Egle Count مستقر شدم. این زیرزمین برای کار من ایده‌ال بود و به محض استقرار، مشغول به کار شدم. از آن پس هر چند روز یک بار به دیدن مرزبان و عنایت می‌رفتم و از وجود آن فرزانگان بهره می‌بردم. در مصاحبات هنری با مرزبان نزدیک‌تر بودم و او را در روند کارهایم قرار می‌دادم. مرزبان با اشتیاق، طرح‌ها و عکس مجسمه‌هایم را نگاه می‌کرد و برای هر یک حرفی می‌زد و گاه چنان به هیجان می‌آمد که ناهار دعوتم می‌کرد و مرا به رستوران‌ها و باشگاه‌های درجه یک می‌برد و پس از نهار به چند محله که گالری‌های آن زمان لندن مستقر بودند، می‌رفتیم و مدتی را به بحث و گفت‌وگو درباره‌ی آثار به نمایش گذاشته‌شده می‌گذراندیم.
در ادامه‌ی مراسم، فیلم مستند پرویز مرزبان ساخته مجید عاشقی به نمایش درآمد.
در بخش پایانی هم یگانه مرزبان، همسر پرویز مرزبان، گفت: از تمام دوستان و یارانی که در این روزهای سخت ما را تنها نگذاشتند و از مجله بخارا و علی دهباشی تشکر می‌کنم. او از همسرش چنین یاد کرد: پرویز مرزبان آدمی بود وارسته و بی‎نیاز که در این دنیای ماشینی و مادی یک هدف داشت و آن هم بیداری جوان‌ها و آشنایی آن‌ها با هنر بود. از همین‌رو از ترجمه تاریخ بزرگ جنسن، خلاصه تاریخ هنر را تألیف کرد که هر سال برای دانشجویان هنر چاپ می‎شود و تا به حال هجده چاپ را پشت سر گذاشته است و در این زمینه رقیبی ندارد. بهترین ساعت‌های عمرش در کلاس و در کنار دانشجویانش گذشت.

برای اولین خواننده مرد گلها

امروز سالروز درگذشت عبدالعلی وزیری است( به روایتی دیگر 4 خرداد ) ، خواننده ای که اولین برنامه گلها را به همرا بنان اجرا کرده است.
عبدالعلی وزیری در سال 1293 در تهران به دنیا آمد. 14 ساله بود که به مدرسه عالی موسیقی آمد و در زمره شاگردان پسر عمویش علینقی وزیری درآمد. او صدای زیبایی داشت و تار نیز می نواخت.علاقه وافری به موسیقی داشت و این امر سبب آن شد که در مدرسه موسیقی اقامت گزیند.وی که پسرعموی علینقی وزیری بود از 12 سالگی در مدرسهٔ موسیقی که پسرعموی‌اش بنیان گذاشته بود به آموختن تار و آواز مشغول شد.
وزیری بزرگ تا پیش از پرورش یافتن عبدالعلی، قطعاتی را که می‌ساخت، خودش می‌خواند اما با پرورده شدن عبدالعلی، جانشین‌اش در آوازخوانی را پیدا کرد که شاید صدایش از نظر سازگاری با موسیقی سنتی ایران بر صدای خود او نیز برتری داشت. صدای او که روح‌الله خالقی هم آن را می‌ستود باعث شد شنوندگان راحت‌تر آهنگ‌های نوآورانهٔ کلنل را بپذیرند.
عبدالعلی وزیری از 1314 تا 1320 به کارهای غیرموسیقایی روی آورد.وی دو سال در بانک سپه ، 2 سال دیگر در بانک ملی و دو سه سالی را هم در بنگاه راه آهن دولتی گذراند.او از سال 1322 همکاری با رادیو ایران را آغاز کرد و اولین خوانندهٔ مرد برنامهٔ گل‌ها بود. او اولین کسی بود که آهنگ های استاد وزیری را خواند و خواننده ای بود که خوب از عهده این کار بر می آمد.
در سال 1308 کلاسی به نام آموزشگاه موسیقی دائر کرد و از سال 1309 در مدرسه دولتی موسیقی، معلم آواز شد. ولی چند سال بعد به مشاغل اداری پرداخت تا این که در سال 1320 به اداره موسیقی کشور بازگشت و به وزارت فرهنگ انتقال یافت.
از همان زمان که صدای او از رادیو پخش شد، طرفداران بسیار پیدا کرد و بهترین خواننده انجمن موسیقی ملی بود.”حالا چرا” و “آه سحر” از جمله ساخته های روح الله خالقی است که عبدالعلی وزیری آنها را در ارکسترهای انجمن و رادیو اجرا کرد.
عبدالعلی به کلنل وزیری و خالقی بسیار علاقمند بود و آهنگ های آنها را با شور فراوان اجرا می کرد. او اولین خواننده ای بود که در برنامه گلها شرکت کرد.او چندی هم در رادیو همراه با تار خود آواز می خواند و چند برنامه مخصوص کودکان هم اجرا کرد که خواستارانی بسیار داشت.
عبدالعلی از خوانندگان و نوازندگان بسیار با ذوق رادیو ایران بود که سال ها صوت دلپذیرش از رادیو ایران پخش می شد. عبدالعلی وزیری در سال 1368 از دنیا رفت و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد . روابط عمومی و امور بین الملل انجمن دوستداران تاریخ و میراث فرهنگی کرج یاد این هنرمند ارزنده را گرامی می دارد .  

انتصاب در کتابخانه ، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی

محمود شالچی طوسی به عنوان قائم مقام کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی منصوب شد.
به گزارش خبرآنلاین، او یکی از مدیران باتجربه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که سابقه سال‌ها فعالیت در سمت‌های مختلف فرهنگی از جمله مدیر کل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی تهران و مشاور وزیر، مدیر کل چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، سرپرست معاونت فرهنگی وزارت ارشاد و معاون مالی اداری وزیر ارشاد را در کارنامه کاری خود دارد.
در متن حکم شالچی طوسی که به امضای محمد رجبی رئیس کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی رسیده، آمده است: «با توجه به شایستگی‌های اجرایی و فرهنگی جنابعالی در مدیریت‌های کلیدی، به ویژه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، و تجربه ارزشمند در حوزه فرهنگ مکتوب، بدینوسیله به سمت قائم مقام کتابخانه، موززه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی منصوب می‌شوید.»
در این حکم تاکید شده‌است: «امید است با استعانت از عنایات باری تعالی در همکاری و هماهنگی مدیریت‌ها و پرسنل این سازمان، از یک سو و حوزه ریاست محترم مجلس از سوی دیگر، در پیشبرد اهداف مقرر در اساسنامه، و در برآوردن انتظارات جامعه علمی و فرهنگی کشور از این مجموعه موفق باشید.» روابط عمومی و امور بین الملل انجمن دوستداران تاریخ و میراث فرهنگی کرج برای جناب آقای شالچی طوسی آرزوی سرفرازی و موفقیت در جایگاه جدید مدیریتی دارد . 

چاپ آخرین رمان‌های زنده یاد فهیمه رحیمی

بابک شیرازی، فرزند زنده‌یاد فهیمه رحیمی از چاپ آخرین رمان‌های این نویسنده خبر داد و گفت: تعدادی از دست‌نوشته‌های مادرم که داستان‌های خامی هستند، از ایشان باقی مانده است که باید تدوین و بازبینی شود. در حال حاضر این مسئولیت برعهده خواهرم است که در شرایط مساعدی نیست، اما قرار است بعد از اتمام مراسم چهلم بازبینی این آثار شروع شود.
وی با بیان اینکه تمام تلاش خود را می‌کنیم تا این آثار را به نمایشگاه کتاب برسانیم، ادامه داد: در حال حاضر سه یا چهار عنوان اثر داستانی از مادرم در دست است که به همان سیاق و شیوه گذشته نوشته شده‌اند. برخی از این داستان‌ها به زمان گذشته مربوط می‌شود که ناتمام مانده و یا نیازمند بازبینی مجدد است. شیوه نوشتن مادرم به گونه‌ای نبود که اثری را تمام کنند و بعد بروند سراغ کار دیگر، معمولاً چند کار را با هم به پیش می‌بردند و یا اثری را ناتمام می‌گذاشتند و به سراغ کار دیگری می‌رفتند. به همین خاطر چند اثر از ایشان باقی مانده است که منتشر نشده‌اند.
شیرازی افزود: تعدادی از این آثار یادگار مادرم از سال‌های گذشته هستند که امکان دارد به چاپ نرسد، اما به نظر می‌رسد که سه رمان از ایشان بازبینی و توسط انتشارات آوای چکامه به چاپ برسد.
فهیمه رحیمی نویسنده معروف داستان‌های عامه‌پسند بود که برخی از کارشناسان او را «دانیل استیل» ایرانی‌ها می‌دانستند. زمانی کتاب‌های او جزء پرفروش‌ترین آثاری بود که به چاپ می‌رسید. از جمله آثار او می‌توان به «بازگشت به خوشبختی»، «ابلیس کوچک»، «اتوبوس»، «آریانا» و «اشک و ستاره» اشاره کرد. رحیمی در سه سال گذشته از بیماری سرطان معده رنج می‌برد که در نهایت روز 28 خرداد ۱1392 در بیمارستان مهر تهران درگذشت.

جای خالی تاریخ فرهنگی و اجتماعی.....

تاریخ پدیده‌ای چند وجهی است. وجوه آن، همانا ابعاد حاکم بر جامعه است.گرایش به یکی از اضلاع و ابعاد یاد شده و پردازش تاریخ با یک گرایش، نمی‌تواند در انتقال کامل آگاهی‌ها از گذشته به حال بسنده باشد. اگر نگاهی به ماهیت منابع تاریخی پدید آمده در سی سال گذشته بکنیم، می‌بینیم که وزن سیاست به عنوان یکی از وجوه تاریخی، بسیار سنگین بوده، دیگر ابعاد، یا غایب‌اند یا بسیار سبک و بی‌وزن.
البته داشتن این توقع که بازخوانی تاریخ گذشته بعد از انقلاب اسلامی می‌بایست در همه اضلاع یکسان پیش‌روی می‌کرد، دور از حقایق جاری در آن اوان است. در پی پیروزی نهضت اسلامی ایران، تمایلات عامه به دانستن آنچه که بیش از نیم قرن از آنها پنهان نگه داشته شده بود، کم از حس تشنگی نداشت؛ چرا که نظام سیاسی پهلوی بر مبنای مشارکت مردم استوار نشده بود و گروه‌های اجتماعی از نهادهای قدرت (دربار، دولت و مجلس) و حتی احزاب بی‌خبر بودند. احزاب که نماد مشارکت مردم در امور سیاسی محسوب می‌شود، جنبه تزیینی و فرمایشی داشتند و کسی چه می‌دانست در پشت این ماکت‌های سیاسی چه می‌گذرد. جدایی حاکم و محکوم موجب جدایی دنیای آنان و اخبار هر یک از آنها شده بود. پس از پیروزی انقلاب میل به دانستن فوران کرده بود؛ چه آگاهی از سفره پادشاه باشد، چه دانستن از مستشاران آمریکایی. و اینها همگی از منظر سیاسی دیده می‌شد و آنچه در قالب تاریخ پدید می‌آمد، همانا تاریخ سیاسی بود.
حال در وزن‌کشی موضوعی منابع تولید شده، درمی‌یابیم که تاریخ اجتماعی و تاریخ فرهنگی تا چه اندازه دور از آگاهی مانده، اطلاع عموم از آنها کم و بسیار کم است. فهرست انتشارات مراکز تاریخ‌پژوهی نشان می‌دهد که موضوعات اخیر دست‌مایه تحقیق گزارشگران تاریخ نبوده است. همه نیروها صرف شناخت و شناساندن جبهه ساقط شده و جبهه پیروز بوده است. اکنون به نظر می‌رسد نه تنها آن تشنگی برطرف شده، بلکه ادامه این روند موجب دلزدگی علاقه‌مندان به تاریخ، در نگاه به گذشته نزدیک خواهد شد. اینک زمان پردازش موضوعات فرهنگی گذشته رسیده است تا زشت و زیبای آنها به نمایش درآید و به وسعت آگاهی‌ها بیفزاید. هر چند کنده شدن از سیاست برای آن دسته از مراکز تحقیقی که شیرازه‌شان با این موضوع بسته شده سخت است، اما باید دانست که مساحت خالی از پژوهش‌های تاریخی در نهایت پر می‌شود؛ اگر این کار به دست پژوهشگران داخلی که با مقتضیات بومی کشور آشنا هستند انجام نشود، توسط دیگرانی که با این مناسبات همخوانی ندارند، صورت خواهد گرفت. پرداختن به تاریخ فرهنگی و اجتماعی یک ضرورت است. خوب است آغاز توجه به این موضوع از ناحیه خودمان باشد، چرا که امروز مکتب قالب و پیشرو در تحقیقات تاریخی جهان غرب، تاریخ فرهنگی است. امواج این مکتب در حال نزدیک شدن به کشور است. اگر خود آغازگر توجه به موضوعات اجتماعی و فرهنگی نباشیم، دور نیست که این کار با عینک و روش مکتب یاد شده انجام شود که می‌دانیم محصول آن چیزی بیشتر از ره‌آورد مستشرقان و دست‌آورد محققان جهان غرب برای تاریخ ما نخواهد بود.
هدایت‌الله بهبودی - منبع : خبر آنلاین

فروش دو اثر از فرانسیس بیکن به مبلغ 21 میلیون پوند

دو قطعه از نخستین تابلوهای نقاشی «فرانسیس بکین»،‌ هنرمند انگلیسی در سالن حراجی لندن به قیمت 21 میلیون پوند فروش رفت.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، دو تابلوی نقاشی از «فرانسیس بیکن‌» در سالن مزایده آثار هنری لندن به مبلغ 21 میلیون پوند چوب حراج خوردند. این دو تابلو از نخستین کارهای این هنرمند محسوب می‌شوند.
تابلوی سوم به مبلغ 10.4 میلیون پوند فروش رفت. این تابلو نخستین‌بار در اولین نمایشگاه شخصی بیکن 54 سال قبل به مبلغ 150 پوند فروخته شده بود. پرتره سه‌گانه بیکن که در سال 1966 برای «ایزابل راوسترون‌»، معشوقه‌اش ترسیم کرد، به قیمت 11.3 میلیون پوند فروش رفت.

ترجمه کتاب «قهوه با ارنست همینگوی»

گلبرگ برزین از ترجمه کتاب «قهوه با ارنست همینگوی» در قالب مجموعه کتاب «قهوه با...» خبر داد و گفت: این دوره کتاب به زودی توسط نشر ماهی منتشر خواهد شد.
گلبرگ برزین در گفتگو با مهر، با اشاره به مضمون این کتاب اظهار داشت: این کتاب یکی از آثاری است که در قالب مجموعه «قهوه با...» در 12 مجلد در انگلستان منتشر شده است و هشت مجلد از آن با همین عنوان در ایران در دست ترجمه قرار گرفته و در قالب یک مجموعه قرار است از سوی نشر ماهی منتشر شود.
وی ادامه داد: در این مجموعه که توسط گروهی از نویسندگان تالیف شده است، مصاحبه‌هایی خیالی با برخی از نویسندگان معروف صورت گرفته است که یکی از آنها که من ترجمه‌اش کردم، کتابی‌ است در قالب مصاحبه با ارنست همینگوی که تحت عنوان «قهوه با ارنست همینگوی» منتشر می‌شود.
برزین افزود: نویسندگان این مجموعه بر پایه پژوهش‌های خود درباره یک نویسنده و شخصیت وی و البته در یک قالب تنظیم‌شده متفاوت، سعی در نمایش شخصیت حقیقی ادبی و اجتماعی افراد حاضر در این مجموعه را دارند.
وی همچنین از ترجمه یک اثر از مجموعه کتاب‌های «قدم اول» از سوی نشر تیراژه خبر داد و گفت: در این مجموعه مخاطبان که عمدتاً نوجوان هستند، فلاسفه و مفاهیم فلسفی را به صورت مصور و به همراه کمیک استریپ آموزش می‌بینند و من نیز یکی از آثار این مجموعه را که با موضوع زمان نوشته شده بود، ترجمه کردم.
برزین با بیان اینکه این مجموعه توسط گروهی از مولفین نوشته است، گفت: در کتاب «زمان» از این مجموعه که من ترجمه کرده‌ام، موضوعات متنوعی اعم از تعریف زمان و نیز نظر دانشمندان درباره زمان و نیز ابزار سنجش آن و چگونگی پیدایش آن مورد توجه قرار گرفته است.