◀️ هنرهای سنتی ایران _۷۳ _ عروسک داربید

بهاره قربان جوشعار* 

عروسک‌های دست‌ساز سنتی بخشی از قدیمی‌ترین میراث بشر هستند. آن‌ها در مراحل گوناگون زندگی انسان و با پذیرفتن نقش‌های گوناگونی از قبیل تندیسک، طلسم و یا بازیچه انسان را همراهی کرده‌اند. ازآنجاکه بیشتر نمونه‌های عروسک سنتی و بومی ایران در حال منسوخ شدن است، برای نشان دادن اهمیت این میراث ناملموس، به معرفی عروسک داربید یکی از عروسک‌های سنتی استان هرمزگان می‌پردازیم.

تعریف عروسک

عروسک‌ها هم به یکدیگر شبیه‌اند و هم از یکدیگر متفاوت. عروسک‌ها تمثیلی از آن‌ها به‌خودی‌خود می‌توانند متحرک یا ثابت باشند، ولی وقتی شیء معنی عروسک به خود می‌گیرد که توسط شخصی به آن قدرت حرکت داده شود، یعنی او گرداننده یک شیء بیجان شود، با این کار خودبه‌خود این حس جان‌بخشی به بیننده القا می‌شود و این جان‌بخشی مرز پیکره و مجسمه را با عروسک تعریف می‌کند. با این تعاریف می‌توان یک شیء دور از ذهن را نیز عروسک نامید. 

کاربرد عروسک‌ها

عروسک‌ها، گونه‌های مختلفی دارند. نخی، میله‌ای، عروسک‌های سایه‌ای، دستکشی، آیینی، بازی و…. باز هرگونه در نوع خود می‌تواند متفاوت از دیگری باشد. اما در ابتدا می‌توان گفت این پیکرک‌ها بودند که راهی به عروسک‌ها گشودند. پیکرک‌هایی که بیشتر برای دفع شر و نیایش استفاده می‌شدند. کم‌کم، انسان جان‌بخشی به اشیاء را یاد گرفت و از روح خود در پیکرک‌ها دمید و خود الگوی خلق پیکرک‌ها شد، پیکرک‌هایی که بیشتر جنبه آیینی داشتند و نه برای سرگرمی و بازی ساخته می‌شدند. درواقع می‌توان ریشه ساخت عروسک‌ها را همین پیکرک‌ها دانست. عروسک‌ها کاربردهای متفاوتی دارند، نمایشی، بازی، آیینی و…

برای یک نمایش عروسکی، صحنه‌ای که عروسک روی آن به حرکت درمی‌آید، از اهمیت زیادی برخوردار است، این صحنه با گروهی متشکل از نمایشنامه‌نویس، بازیگر، خواننده، طراح، عروسک‌ساز و… به سرانجام می‌رسد. 

برای بچه‌ها بازی با عروسک‌ها از اهمیت زیادی برخوردار است. در آیین‌ها برای دفع شر و رسیدن به آرزوها، گاهی عروسک‌ها را می‌کشتند و گاهی هم‌آرزوهایشان را به آن‌ها می‌گفتند. اکثر این عروسک‌ها توسط کسانی ساخته می‌شدند که بخشی از زندگی آن‌ها بوده و به این فکر نمی‌کردند که آن‌ها را در موزه قرار دهند یا موردتوجه دیگران قرار گیرد و یا اینکه زمانی آن‌ها را به‌عنوان هنر تلقی کنند. 

عروسک داربید

در زبان مردم بستک دار به معنی چوب و بید به معنی عروس است و داربید به معنای عروس چوبی است. داربید عروسکی است که از چوب درخت نخل، سکه و پارچه از گذشته‌های دور در روستای هرنگ از توابع شهرستان بستک ساخته می‌شود. در این روستا زمانی که دختری عروس می‌شود و برایش لباس می‌دوزند، از باقی پارچه‌های لباس عروس، عروسک داربید طی مراسمی می‌سازند و به دختران دم بخت یا دختربچه‌ها به‌رسم میمنت و بخت‌گشایی داده می‌شود. 

تاریخچه

تاریخ دقیقی از ساخت داربید در دست نیست و به گفته قدیمی‌های روستا، ساخت این عروسک در مراسم عروسی سال‌هاست نسل به نسل گشته است. 

ابزار ساخت

پارچه، نخ، سوزن، چوب درخت نخل و سکه

نحوه ساخت

برای ساخت عروسک داربید ابتدا شاخه میانی برگ درخت نخل را به تکه‌های کوچک تقریباً بین ده تا بیست سانتی‌متری تقسیم کرده و با استفاده از پارچه سفید و نخ محکم می‌کنند. مرحله بعد ساخت لباس برای عروسک است. 

لباس عروسک را از تکه پارچه‌های رنگی اضافه‌های پارچه‌های عروس، می‌دوزند. برای دوخت لباس عروسک پارچه‌های رنگی را به‌صورت دولا روی‌هم قرار داده و با دست آن را چین می‌دهند. سپس پارچه چین‌خورده را به بدنه عروسک با پیچیدن چند دور نخ محکم می‌کنند، بعد تکه پارچه رنگی دیگر را به‌عنوان بلوز بر روی تنه و قسمت بالایی دامن با نخ و سوزن می‌دوزند. در آخرین مرحله برای عروسک چشم و دهان و بینی رسم می‌کنند. 

در گذشته این کار به‌وسیله رنگ طبیعی انجام می‌شد. این رنگ از گیاهی خودرو در منطقه به نام علف مار به دست می‌آمد. امروزه به‌وسیله مداد و خودکار برای صورت عروسک چشم، دهان و بینی می‌کشند. سپس تکه‌ای پارچه سیاه را بر روی سر عروسک با نخ محکم می‌کنند تا نشانگر موی سر باشد. 

در خصوص قدمت و تاریخچه ساخت عروسک باید گفت که ساخت عروسک در هرنگ از قدیم وجود داشته و به‌صورت سینه‌به‌سینه منتقل‌شده است به‌گونه‌ای که در تحقیق از افراد مسن متوجه شدیم که آن‌ها نحوه ساخت عروسک را از مادرانشان و مادرانشان نیز از مادران خود یاد گرفته‌اند و کسی نمی‌تواند تاریخ دقیقی برای آن مطرح کند. 

نکته جالبی که می‌توان در خصوص سخت عروسک به آن اشاره کرد این است که عروسک با اضافه‌های پارچه لباس عروس می‌ساختند و با دادن این عروسک به دختربچه‌ها به نحوی به آن‌ها نوید عروس شدن در آینده را می‌دادند. 

عروسک داربید چندی پیش در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است. 

*کارشناس میراث‌فرهنگی

میراث معنوی - ۷۶ -آداب و رسوم جوامع محلی - رسوم نوروزی خراسان جنوبی

سیامک صحافی * 

مردمان خراسان جنوبی با رسومی ویژه‌ای جشن نوروز را گرامی می‌دارند و با آیین‌ها و مراسمی ازجمله بی‌بی گردی، کاشت سرسوزی، حنابندان، کوزه شکنی به استقبال بهار و نوروز می‌روند.

مردمان خراسان جنوبی که بافرهنگ و تاریخ غنی خود شناخته می‌شوند، آیین‌های خاص و ویژه‌ای برای استقبال از نوروز دارند که بیشتر این آیین‌ها ریشه در تاریخ و فرهنگ غنی این خطه کویری دارد. 

خراسان جنوبی‌ها اسفندماه را مقدمه‌ی بهار می‌شناسند و برای استقبال از نوروز آیین‌هایی ازجمله کاشت سرسوزی، سمنوپزان، رسم شاه مولایی، حنابندان، کوزه شکنی، نان‌پزان، ریگ و کوزه، شیرینی‌پزان، پرداخت دین، فاتحه‌خوانی خانه‌تکانی سال نو و آماده کردن آجیل شب عید مانند کشمش، عناب، نقل، پخته و… و تفت دادن یا شور کردن تخمه و پسته، راه‌اندازی نمایش‌های حاجی‌فیروز را انجام می‌دهند و اما مردم استان رسم‌های نوروزی دیگری هم دارند. مثلاً سفره هفت‌سین باید سفید باشد و آن را روبه‌قبله پهن و هنگام سال‌تحویل نیز اسفند و کندر دود می‌کنند. 

کاشتن سرسَوزی

کاشتن سرسبزی یا به قول بیرجندی‌ها سرسوزی یکی از آیین‌های پابرجا در ایام عید است که حدود دوسه هفته مانده به عید در ظرف‌های کوچک یا بزرگ مقداری جو، گندم، عدس یا ماش می‌کارند تا روز عید سرسبز باشد. 

برخی نیز روی جداره‌های کوزه‌های سفالی تخم گیاهی به نام «مندو» را می‌کارند در بعضی از خانواده‌ها هم به نیت سلامتی افراد خانواده برای هر یک از آن‌ها یک سرسبزی می‌کارند. 

سمنوپزان

سمنوپزان یکی دیگر از مراسم‌های پررنج و زحمت، پرطرفدار و تشریفاتی نوروز است که برای انجام آن ۴۰ تا ۵۰ روز مانده به نوروز خانم‌ها ظرف‌هایی وسط حیاط یا پشت‌بام می‌گذاشتند تا از آب باران پر شود هم‌زمان نیز مقداری گندم در پارچه‌های سفید و نازک به نام صافی می‌ریختند تا در آب خیس شود یا اینکه روی تگیجه (تشت مانندی پهن و بافته شده از ساقه‌های گز) می‌گذاشتند و پیوسته آن را با آب نگه می‌داشتند تا گندم‌ها جوانه بزنند. 

پس‌ازاین کار آن‌ها را درجایی پهن می‌کردند تا خشک شود و برای آسیاب کردن یا (دستاس) آماده شود پس از الک کردن آردها آن را با مقداری آرد معمولی مخلوط می‌کردند. 

نزدیکی‌های عید آردها را خمیر و با انواع ادویه مثل زردچوبه، دارچین و سیاه‌دانه و کراویه مخلوط می‌کردند. با آماده شدن آرد آن را به‌صورت گرده‌های کوچک یا بزرگ درآورده، در دیگچه‌های مسی به نام (قلیف) گذاشته روی اجاق پر از آتش می‌گذاشتند و روی قلیف‌ها را نیز با آتش می‌پوشاندند و پس از آماده شدن آن‌ها را به تکه‌های مناسب تقسیم و به همراه آجیل از میهمانان نوروزی پذیرایی می‌کردند. 

حنابندان

حنابندان از رسم‌های فراموش‌شده مردم استان در استقبال از نوروز است. 

البته هنوز هم‌گروهی از مردم به‌ویژه بزرگسالان با آمدن عید نوروز با رنگ کردن موهای سر و انگشتان خود با حنا به استقبال نوروز می‌روند. پاکیزه بودن در هنگام ورود سال نو از آدابی است که اهالی بیرجند مقید به انجام آن هستند و اعتقاد دارند که سال نو را باید با تنی پاک آغاز کرد. مردم خراسان جنوبی بر این باورند که حنا بستن سنت دینی است و مایه شادابی و احساس جوانی وزنده دلی می‌شود و چون در روز نوروز باید شاد و سرحال بود، حنا می‌بندند. 

رسم شاه‌مولایی

یکی دیگر از مراسم استان خراسان جنوبی رسم شاه‌مولایی است که در مناطق شهری و روستایی خراسان‌جنوبی مرسوم است و بدین ترتیب که چند روز مانده به نوروز افراد خیر و معتمدان محل با مراجعه به ثروتمندان اجناس مورد نیاز نیازمندان را تهیه می‌کنند و آن‌ها رابین افراد نیازمند تقسیم می‌کنند. 

کوزه‌شکنی

مراسم کوزه‌شکنی یکی از آداب‌ورسوم پایان سال مردم شهرستان قاین است که از دیرباز در این شهرستان اجرا می‌شود. 

این رسم در چهارشنبه آخر سال انجام می‌شود. برای اجرای این مراسم کوزه‌های کهنه و قدیمی را که آب از آن تراوش نمی‌کند و سرد نمی‌شود و یا به‌مرورزمان و استفاده طولانی از آن، داخلش را جلبک گرفته و دیواره‌ی آن سبزرنگ شده است، چندتکه زغال به نشانه سیاه‌بختی، کمی نمک به نشانه شور چشمی و یک سکه به نشانه تنگدستی می‌اندازند و سپس کوزه را به دور سرخود و افراد خانواده می‌چرخانند و از سردر حیاط خانه به داخل کوچه می‌انداختند و هم‌زمان این شعر را هم می‌خوانند: 

غم برو شادی بیا مهنت برو روزی بیا

آن‌ها براین باور بودند که با شکسته شدن این کوزه بلا و بیماری از این خانواده دور خواهد شد. 

در پایان هم کوزه‌ای نو و تمیز از چشمه آب کرده و به داخل خانه می‌آورند. کوزه‌شکنی همراه با شور و شعف و شادمانی اجرا می‌شود و به شماره ۸۱۷ -۴/۱۱/۹۱ در فهرست میراث ناملموس کشور (معنوی) به ثبت رسیده است. 

در برخی روستاها ازجمله مناطق خضری مردم کارهای جالبی در کنار مراسم چهارشنبه‌سوری اجرا می‌کنند. اگر چهارشنبه آخر سال مصادف با شب چهارده ماه باشد، پیش از آن‌ها هر خانواده، به تعداد افراد خانوار، سنگ‌های کوچکی را داخل یک کوزه می‌ریزند، آنگاه کوزه را داخل تنور و روبه‌قبله قرار می‌دهند. در شب چهارشنبه‌سوری، ریگ‌ها را از کوزه خارج می‌کنند و هم‌زمان با خارج کردن سنگ‌ها، یکی از اعضای خانواده شعری دوبیتی یا تک‌بیتی‌ای را به نیّت دیگران می‌خواند و به‌این‌ترتیب فال هرکدام را در سال آینده پیش‌بینی می‌کند. این مراسم به نام «ریگ وَ کوزه» معروف است. 

مراسم شام نوروزی

یکی از رسم‌هایی که برخی مردم خراسان‌جنوبی برای برگزاری آن تلاش می‌کنند و هنوز هم مرسوم است، مراسم شام نوروزی است. در این مراسم خانواده‌ای که تازه‌عروس گرفته‌اند، به مبارکی سال جدید برای نوعروس هدایایی مثل لباس، کفش و کیف و البته مواد خوراکی مانند برنج و گوشت تهیه می‌کنند و به خانه پدر عروس می‌برند. البته در بسیاری از موارد خانواده عروس با مواد خوراکی که خانواده داماد به خانه آن‌ها آورده‌اند در ایام نوروز شام یا نهاری تهیه و خانواده شوهر را به خانه خود دعوت می‌کنند. 

دوخت و دوزِِسرْسالی

تهیه لباس نو در آغاز سال جدید برای مردم آن‌قدر مهم است که دربرخی آبادی‌ها، مردم نوروز را به «عید لباس نو» می‌شناسند. 

مردم خراسان جنوبی مقیدند که صبح نوروز را با پوشیدن یکدست لباس تازه دوخته یا تمیز آغاز کنند. هر کس به هراندازه فقیر یا گرفتار باشند، برای این روز یک دست لباس نو آماده می‌کند تا بپوشد، به همین دلیل در برخی مناطق به «عید لباس نو» معروف است. 

مردم لباس نو را مایه خوش‌یمنی می‌دانند و معتقدند: اگر سرِ سال و ماه نو، لباس نو بپوشند، غم‌ها و غصه‌ها، به سال بعد منتقل می‌شود، به همین دلیل بعضی نوروز را در عید لباس نو، می‌نامند و می‌کوشند به هر شرایطی شده، لحظات اول سال را لباس تازه بپوشند. 

خانه‌تکانی

هم‌زمان با فرارسیدن ماه نوروز، زنان و مردان خانه‌های خود را تمیز می‌کنند، مردان بیشتر به رفع نواقص ساختمانی و زنان و دختران بیشتر به گردگیری، شستن فرش‌ها، ملافه‌ها و تمام اشیای شستنی می‌پردازند و غبار را از همه چیز می‌گیرند، چون معتقدند که اگر گردوغبار سال گذشته را از خانه‌های خود پاک نکنند و سال نو فرابرسد، اندوه و غم سال گذشته، خود را به سال نو هم منتقل خواهد کرد. 

روز علفه

مردم بیرجند و برخی از شهرستان‌های خراسان جنوبی برای اینکه صبح نوروز را با شادی و سلامتی آغاز کنند، عصر آخرین روز اسفندماه، گروه‌گروه به مزارع و یا کشمان‌ها و باغستان‌های اطرافشان می‌روند تا به‌اصطلاح مردم با پاوَرسبزه گذاشتن» به پیشواز بهاری بروند که دارد می‌آید، به همین منظور روی سبزه‌ها می‌نشینند و ساعاتی را با خوردن تنقلات دورهم می‌گذرانند. 

اصرار بر پختن پلو در شب عید

اهالی بیرجند قدیم اعتقاد داشتند که شام شب عید باید پلو باشد و بر این کار اصرار می‌ورزیدند. اگر نوروز به ظهر ختم بشود اعضای فامیل در خانه بزرگ فامیل جمع می‌شوند و نهار عید که ماهی‌پلو، صابری‌پلو و قورمه‌پلو (گوشت داغ با پلو بوده) را صرف می‌کنند و سپس به‌صورت خانوادگی به دیدوبازدید می‌روند. 

بی‌بی گردی مراسم نوروزی متفاوت در خضری دشت بیاض شهرستان قاینات

بی‌بی گردی ازجمله آئین‌ها و مراسم نوروز است که هنوز هم در برخی مناطق شهرستان قاینات مانند خضری دشت بیاض، کارشک و بسکاباد برگزار می‌شود. 

این مراسم که در روز ۱۲ فروردین و بر اساس یکی از داستان‌های قدیمی انجام می‌شود زنان سالخورده (بی‌بی) را برای گردش به خارج از روستا می‌برند. در این مراسم یکی از زنان سالخورده روستا خشت خامی را برداشته و سطح خشت را گل می‌پوشاند زنان و دختران جوان هم با یک قطعه چوب و پنبه فتیله‌ای شمع درست کرده و آن را روی خشت روشن می‌کنند. 

سپس یکی از زنان سالخورده خشت را بالای سرش گرفته و در جلو و زنان و دختران همراه با شادی و دایره‌زنان پشت سر او از روستا خارج می‌شوند و در محلی که قبلاً قنات و چاه آبی بوده است و فعلاً متروکه شده جمع می‌شوند و این خشت را داخل چاه انداخته و براین اعتقاد و باور هستند که غم و غصه‌ها را در چاه می‌ریزند و آن سال را همراه با شادی، خوشی و سلامتی شروع خواهند نمود. 

این آیین و مراسم به شماره ۱۴۵۷ مورخ ۲۱/۸/۹۶ در فهرست آثار معنوی کشور به ثبت رسیده است. 

سیزده‌بدر

مردم استان خراسان جنوبی مانند سایر مردمان و اقوام ایرانی در سیزده‌بدر به‌صورت گروهی و یکپارچه به کنار آب و نواحی سرسبز اطراف شهرهای‌شان می‌روند و تا نزدیک غروب در آنجا می‌مانند.

*محقق ، دانشجوی کارشناسی ارشد ایرانشناسی و رئیس انجمن تاریخ و میراث ایرانیان

◀️ هنرهای سنتی ایران _۷۲ _ ورنی مغان

 توحید سیف

ورنی مغان به‌عنوان یکی از مهم‌ترین صنایع‌دستی استان اردبیل با قدمتی طولانی نمادی از فرهنگ مردم منطقه آذربایجان است که در سال‌های اخیر نیز شاهد ثبت شهر اصلاندوز به‌نام شهر ملی ورنی بوده‌ایم.

همان‌طور که می‌دانیم هر صنایع‌دستی نشان از آداب، رسوم و فرهنگ آن منطقه را می‌دهد. در استان اردبیل انواع مختلفی از صنایع‌دستی بین مردم رواج دارد که دست‌بافته‌های آن معمول‌ترند به‌طوری که هر منطقه دست‌بافته مخصوص به خود را دارد. هنرهایی که بر اعتقادات و باورهای مردم منطقه اشاره دارد و می‌توان در نقش و نگارهای آن حقایقی از زندگی ساکنان بومی منطقه را مشاهده کرد، در این میان منطقه مغان و به‌ویژه شهر اصلاندوز استان اردبیل با دست‌بافته‌ای به نام ورنی شناخته می‌شود. 

ورنی دست‌بافته‌ای فرش مانند است که به گلیم شباهت بسیاری دارد. در واقع ورنی نوعی گلیم یک‌رو یا گلیم فرش‌نما بدون پرز است و به سبک پودپیچی یعنی گذراندن پود اصلی از تار و پیچیدن نخ خامه به دور نخ‌های تار شکل گرفته و نقش می‌پذیرد. ورنی به صورت ذهنی بافته می‌شود و نقشه‌ای برای بافتن آن وجود ندارد. 

مغان، مهد ورنی‌بافی

منطقه مغان در استان اردبیل یکی از اصلی‌ترین مناطق بافت ورنی است، زنان در این منطقه با آموزش سینه به سینه و انتقال تجربه از مادر به دختر ورنی‌بافی را یاد می‌گیرند، و رمز و راز حیات را با رنگ و بوی طبیعت می‌آرایند تا دست بافته‌ای بسازند. زنان عشایر در منطقه مغان با استفاده از پشم گوسفندان نخ‌ریسی می‌کنند، نخ‌ها را با استفاده از مواد طبیعی رنگزا که رنگ‌های شادی دارند رنگرزی می‌کنند و سپس با نخ‌های حاصل دست خودشان که آن‌ها را از طبیعت وام گرفته‌اند ورنی می‌بافند. 

ورنی الهام گرفته از هویت عشایر منطقه مغان در سال ۱۳۹۸ نشان جغرافیایی بین‌المللی کسب کرد و در ادامه این روند در ۱۵ دی ماه ۱۳۹۹ شهر اصلاندوز به عنوان شهر ملی ورنی معرفی شد. اکنون ورنی مغان در سراسر کشور بیش از پیش شناخته شده و بازار ورنی در اصلاندوز و سایر شهرهای مغان از جمله پارس‌آباد رونق گرفته است. 

ورنی مغان نمادی از فرهنگ کهن مردم منطقه

نمادها و اشکال روی ورنی نشان‌دهنده اعتقادات و فرهنگ مردم منطقه است. فریده سرودی رئیس میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی شهرستان اصلاندوز در این مورد می‌گوید: «روی ورنی‌ها از اشکال، نماد و حروف استفاده می‌شود که باورهای زنان و مردان ایل را نشان می‌دهد، حاشیه یا زنجیره در طرح ورنی‌ها نیز که شامل اشکال معکوس است از تفکر عرفانی شکل گرفته است. نمادهای ورنی مغان شامل «قره قیناخ»، «قوچ کله‌سی»، «یلان یلان» و طرح «خانه خانه» است. فرهنگ یکتاپرستی در اکثر طرح‌های ورنی مغان به وضوح مشخص است. »

سرودی همچنین درمورد رنگ‌های استفاده شده در ورنی‌ها می‌گوید: «ترکیب رنگ استفاده شده در ورنی مغان اکثرا الهام گرفته از طبیعت و رنگ‌های شاد است، زنان ایل نخ‌های حاصل از پشم گوسفندان را با استفاده از مواد رنگزای طبیعی به رنگ‌های شادی که در طبیعت می‌بینند درمی‌آورند و ورنی‌هایی الهام گرفته از طبیعت می‌بافند.» 

بافنده‌های ورنی در منطقه مغان معتقدند که ورنی‌بافی یک آموزه سینه به سینه است و نسل به نسل به آن‌ها رسیده است، آن‌ها اکثرا از نوجوانی این هنر را یاد گرفته‌اند و در همه سال‌های زندگی کمابیش به آن مشغول بوده‌اند. نکته دیگر در ورنی‌بافی، ذهنی بودن نقشه آن است. زنان مغان ورنی‌ها را بدون نقشه و با طرح‌هایی که در ذهن خود دارند می‌بافند. 

صغری حسین‌زاده یکی از بافنده‌ها در شهر اصلاندوز می‌گوید: «۴۰ سال است که کار ورنی بافی انجام می‌دهم و این کار را از مادرم یاد گرفته‌ام. در بهار پشم گوسفندان را می‌چینیم و آن‌ها را پس از شستن شانه می‌کنیم، سپس با «جهره» این پشم‌ها را به نخ تبدیل می‌کنیم. بعضی از این نخ‌ها را خودمان با مواد طبیعی رنگ می‌کنیم و بعضی را نیز برای رنگ کردن به رنگرز می‌دهیم و با نخ‌هایی که خودمان آماده کرده‌ایم ورنی می‌بافیم.»

شهر ملی و رونق بازار ورنی

ورنی‌بافی یکی از شغل‌های اصلی زنان در منطقه مغان به ویژه در شهر اصلاندوز به شمار می‌رود. برخی از بافنده‌ها برای تولیدکننده کار می‌کنند و برخی نیز به‌طور شخصی در کار ورنی‌بافی هستند. 

نجف‌زاده که تولیدکننده ورنی در شهر اصلاندوز است، بیان کرد: «سه تولیدکننده در شهر اصلاندوز داریم که هر تولیدکننده حدود دو هزار مترمربع در سال ورنی تولید می‌کند. تولیدکننده‌ها ورنی‌ها را بعد از تولید می‌فرستند به مرکز استان و از آنجا به شهرهای مختلف کشور مثل اصفهان، تهران، قم و شیراز خریدار ورنی مغان فروخته می‌شود، . بعضی از تجار فرش هم در زمینه صادرات ورنی فعال هستند و ورنی‌های تولیدی ما را به کشورهای دیگر از جمله آذربایجان و ترکیه صادر می‌کنند.» 

رئیس میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی شهرستان اصلاندوز نیز در این مورد اظهار کرد: «در شهر اصلاندوز حدود هزار نفر بافنده داریم و سالانه حدود شش هزار مترمربع ورنی تولید می‌شود. سه تولیدکننده در شهر اصلاندوز فعال هستند و علاوه بر این تولیدکنندگان شخصی هم برای استفاده شخصی یا فروش خرده تولیدات ورنی دارند.» 

سرودی معتقد است که از زمان معرفی شهر اصلاندوز به عنوان شهر ملی ورنی این دست‌بافته در کشور شناخته شده و در رونق اقتصادی منطقه هم موثر بوده است. 

نجف‌زاده نیز درمورد رونق بازار ورنی در شهر اصلاندوز گفت: «از زمانی که اصلاندوز به عنوان شهر ملی ورنی معرفی شده است این صنعت رونق گرفته و بافنده‌ها بیشتر شده‌اند، و با توجه به اینکه این دست‌بافته در سطح کشور معرفی و شناخته شده، فروش ورنی هم رونق گرفته است.» 

سخن آخر اینکه ورنی مغان هنری برخواسته از دل طبیعت است که با دست زنان ایل نقش می‌پذیرد و قدمتی تاریخی دارد. این هنر دست، حالا بیشتر از پیش قدر دیده می‌شود و ثبت شهر اصلاندوز به عنوان شهر ملی ورنی بهانه‌ای است تا بار دیگر ورنی‌های خوش رنگ و نگار این منطقه به منازل ایرانیان راه پیدا کنند. 

میراث معنوی - ۷۵ -آداب و رسوم جوامع محلی - عروس‌گولی

محمد بشرا * 

به باور مردم گیلان آیین نمایشی عروس‌گولی، پرشگون و مبارک بود. با برگزاری این آئین نمایشی به نیت سلامتی، بهروزی، بارآوری محصولات دامی و کشاورزی و نابودی همه مشکلات و گرفتاری‌ها به استقبال عید نوروز باستانی می‌رفتند.

در آغاز زندگی بشری، انسان با وحشت از نیروهای ناشناخته طبیعی به دنبال مأمن و پناهگاهی بود تا بر ترس خویشتن فائق آید. پس به خدایان روی کرد و غم و شادی، شکست و پیروزی و امید و آرزویش را با راز و رمز و کنایه و استعاره به آنان گفت. 

رازها و رمزها، استعاره‌ها و تمثیل‌ها، همه و همه نوعی پل ارتباطی بین انسان و خدایان بود. انسان از این‌ها در آیین‌های مختلف استفاده می‌کرد و خویشتن را از تنهایی می‌رهانید و با قرار گرفتن در کنار خدایان و قهرمانان اسطوره‌ای و یکی شدن با آن‌ها، احساس امنیت می‌کرد. 

انسان عصر کهن با بازسازی و تکرار بعضی از اعمال اسطوره‌ای خدایان در آغاز خلقت یا اعمال قهرمانان در آغاز شکل‌گیری قوم و قبیله، خود را با خدایان و قهرمانان افسانه‌ای یگانه می‌ساخت و به اصل و منشأ خویشتن باز میگشت. در این موارد به طور معمول، نمایش‌های آیینی و مذهبی برگزار می‌شد. 

«عروسه گولی» یکی از مراسم‌های نمایشی پیش‌نوروزی است. عروسه گولی به فارسی همان عروس گل است. شاید این ترکیب کنایه از طبیعت زیبای بهاری باشد. سال‌ها است که این آیین نمایشی شاد به لحاظ توسعه و نفوذ رسانه‌های جمعی و نبود هماهنگی عناصر و اجزای بنمایش با فرهنگ روز، حتی در دورترین‌آبادی‌ها هم اجرا نمی‌شود. 

زمان برگزاری نمایش عروسه گولی در روستاها مختلف بود. این نمایش به طور تقریبی بین یک هفته تا بیست و پنج روز و گاه نزدیک به یک ماه طول می‌کشید و حدود نیمه دوم اسفندماه شروع می‌شد. 

گروه نمایش، پس از غروب آفتاب از خانه‌ای به خانه دیگر می‌رفتند و در حیاط و فضای باز جلوی خانه، برنامه خود را اجرا می‌کردند و در واقع گروه نمایشی سیار و اجرای آن میدانی بود. 

این نمایش را در شرق گیلان همانند غرب مازندران «پیربابو» و در غرب گیلان عروسه گولی می‌نامند. شخصیت‌های اصلی این مراسم نمایشی را چهار نفر تشکیل می‌داد: پیربابو یا کوسه، غول، ناز خانَم و کاس خانَم. افراد گروه بین پنج یا شش تا چهارده نفر بود. در شرق گیلان یکی از نقش‌ها پیربابو است، ولی در غرب گیلان به جای او کوسه وجود دارد که در اشعار عروسه گولی او را پیرمرد می‌نامند. افراد یک گروه بزرگ که در نمایش عروسه گولی حضور داشتند عبارتند از: 

سرخوان: خواننده شعر، راوی و کارگردان نمایش

ساززَن: نوازنده سرنا

واگیرکونان: هم‌سرایان شعر عروسه گولی بودند که بندهایی از شعر را تکرار می‌کردند. هم‌سرایان اغلب تماشاگرانی بودند که به دنبال گروه حرکت می‌کردند و همواره به تعدادشان افزوده می‌شد. 

کترازَنان: چند نفری که هماهنگ با ساز و آواز، دو کف‌گیر چوبی یا دو قطعه چوب را بر هم می‌کوبیدند و گاه وظیفه واگیرکونان را هم انجام می‌دادند. 

غول: موجودی افسانه‌ای، تناور و درشت پیکر است که به باور مردم گیلان در غارها و بیابان‌ها زندگی می‌کند. غول موجودی ساده‌لوح است که گاه اسیر انسان می‌شود و از او در کارهای کشاورزی بیگاری می‌کشند. 
برای اجرای این نقش، چهره جوان تنومندی را با پودر زغال یا دوده سیاه می‌کردند، کلاه مقوایی یا کاغذی عجیب و غریبی بر سرش می‌گذاشتند. در بعضی از آبادی‌ها و روستاها نیز دو شاخ گاو بر سرش و ریش انبوه سیاهی بر چهره‌اش می‌بستند. چند جارو به عنوان دُم بر پشت شلوارش و دسته‌های بزرگ ساقه خشک شده‌ی شالی (کولوش) بر پشت و شکم و سینه او و چندین زنگ بزرگ آفتابه‌ای و زنگوله بر کمر، پا و لباسش می‌آویختند و او را به شکل و هیأت وحشتناکی در می‌آوردند. بعضی از گروه‌ها غول را ساده‌تر می‌آراستند. 

پیربابو: همان بابای پیر در زبان فارسی است. لباسی کهنه و مندرس بر تن داشت و ریش سفیدی از پوست بز یا دُم اسب. گاه صورت او را نیز سیاه می‌کردند و بر سرش کلاه قیفی مقوایی می‌گذاشتند و مانند غول با کولوش، زنگ آفتابه‌ای و زنگوله او را می‌آراستند. در بعضی از نمایش‌ها، چماقی نیز در دست می‌گرفت و با آن از از عروس مواظبت می‌کرد. 
کوسه؛ در اغلب مناطق غرب، مرکز و شمال گیلان به جای پیربابو از شخصیتی به نام کوسه استفاده می‌شد. 

ناز خانَم: همان عروسه گولی است. از تن‌پوش و آرایش محلی استفاده می‌کرد. دو دستمال و زنگ‌هایی در دست می‌گرفت که به هنگام رقص برای افشاندن و نواختن به کار می‌برد. گاه نازخانم سوزنی را برای متواری کردن افراد مزاحم در دست می‌گرفت و گاهی هم با آن حالتی از دوخت و دوز را به نمایش می‌گذاشت. 

کاس خانَم: در روایت نمایشی بعضی از روستاها، ینگه و مراقب نازخانم بود و در بعضی از روستاها، مانند نازخانم عروس بود. در برنامه‌هایی که عروس بود، لباس و آرایشی شبیه به ناز خانم داشت، در نمایشی که ینگه بود، با لباس و آرایشی متفاوت با نازخانم به صحنه بازی می‌آمد. دو نقش نازخانم و کاس خانم را دو پسر جوان و یا نوجوان بازی می‌کردند. 

محافظ عروس: در برخی از روستاهای گیلان، در نمایش عروسه گولی مرد جوانی با پوشش و لباس محلی و چوب یا چماقی در دست از عروس محافظت می‌کرد. 

کول بارکش (کول وارکش یا کیسه‌کش): یک یا دو نفر کیسه‌ای بر پشت می‌گرفتند و همه جا گروه را همراهی می‌کردند. پس از پایان نمایش، کول‌بارکش تخم مرغ، برنج، گندم، عدس و سایر مواد غذایی و هدایایی را که خانخا (صاحب‌خانه) می‌داد، درون کیسه‌اش می‌گذاشت و به دنبال گروه از خانه‌ای به خانه دیگر حرکت می‌کرد. در بعضی از آبادی‌ها و روستاها، گروه نمایشی تأکید زیادی داشتند که از خانه‌ها تخم‌مرغ بگیرند و حتی قبل از اجرای برنامه از صاحب خانه درباره موجودی تخم‌مرغ می‌پرسیدند و اگر پاسخ منفی بود آن خانه را ترک می‌کردند و به خانه دیگر می‌رفتند. 

نمایش عروسه گولی در سراسر گیلان به جز تعداد بازیگران و جابه‌جایی بعضی از شخصیت‌ها و نقش‌های آنان، تفاوت چندانی با هم نداشت و همه این نمایش‌ها دارای منشأ و کارکردهای واحد و یکسانی بودند. 

در این آیین نمایشی، نازخانم نقش کلیدی و محوری دارد. خلاصه این نمایش، مبارزه غول و پیربابو یا غول و کوسه، برای به دست آوردن عروس (نازخانم) است. در بعضی اجراها، غول و در برخی دیگر پیربابو یا کوسه پیروز میدان است. گاه نیز مبارزه بدون نتیجه قطعی پایان می‌یابد. 

در روستای جوپشت لشت‌نشا، غول عاشق نازخانم و کوسه رقیب اوست. این دو برای هم مدتی رجز و کُرکُری می‌خوانند و نازخانم آنان را به مبارزه کشتی دعوت می‌کند تا با برنده و پیروز میدان، نامزد شود. این دو شرایطی برای مبارزه می‌گذارند و هربار یکی از آن دو طفره می‌رود. 

سرانجام کوسه فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد و غول با خوشحالی فریاد شادمانه سر می‌دهد و می‌گوید: نازخانم مال من است. در این روایت کاس‌خانم یکی از بستگان نازخانم است. 

مردم سیاهکل درباره این آیین افسانه‌ای دارند: در جنگلی، مردی به نام پیربابو زندگی می‌کرد و هر روز دام‌هایش را در اطراف جنگل به چرا می‌برد. در سالی، بیست روز مانده به عید نوروز، غولی از غار خود بیرون آمد و به تماشای کلبه چوبی پیربابو ایستاد و چشمش به عروس‌گولی افتاد. غول بی‌معطلی پیش رفت و عروس را کول کرد و به غار برد. پیربابو هنگامی متوجه عروس‌گولی شد که غول گریخته بود. از آن زمان رقابت عشقی بین این دو آغاز شد و به همین علت در این مراسم پیربابو دقیقه‌ای از عروس غافل نمی‌شود و مرتب دور عروس پرسه می‌زند. 

در زیکسار صومعه‌سرا، غول از میدان بیرون می‌رفت، یک کنده هیزم پیدا می‌کرد و به نشانه نیرومندی، آن را به کول می‌کشید و در کنار کوسه بر زمین می‌انداخت. کوسه در این فرصت نازخانم را می‌گرفت، فرار می‌کرد و او را در گوشه‌ای پنهان می‌ساخت. غول از پیدا کردن عروس عاجز می‌ماند و از شدت غم و اندوه بی‌هوش می‌شد و عروس رقص‌کنان از مخفی‌گاه بیرون می‌آمد و دامن شلیته را به صورت او می‌مالید. غول از بوی دامن عروس به هوش می‌آمد و عروس دوباره خود را پنهان می‌کرد. غول از استاد نوازنده سرنا که رهبر گروه بود، سراغ نازخانم را می‌گرفت. استاد می‌گفت: اگر از صاحب‌خانه (خانخا) مژدگانی بگیری، من نازخانم تو را پیدا می‌کنم. صاحب‌خانه مقداری برنج و چند تا تخم‌مرغ و مبلغی پول به غول می‌داد و او هم آن‌ها را برای استاد می‌برد و عروس را تحویل می‌گرفت. 

در روستای رودپیش فومن بر خلاف روستای کمسار شفت، غول پیروز میدان مبارزه بود و کسی حریف او نمی‌شد. در رودپیش پس از این که غول، پیرمرد را بر زمین، نازخانم و کاس‌خانم با گوشه‌های دامن‌شان، با آهنگی موزون، او را باد می‌زدند. 

در روایت عروس‌گولی روستای کمسار، پیرمرد دو زن دارد که نامشان نازخانم و گردخانم است. در این روایت گردخانم همان کاس‌خانم است. 

از نظر تاریخی و جامعه‌شناختی، غول قدرتمند و ساده‌لوح، پیربابوی باتجربه، کوسه‌ی به باور مردم حیله‌گر و زیرک، ناز خانم به باور مردانه عشوه‌گر و فتنه‌انگیز و خانه‌دار، و کشتی بین غول و پیربابو یا غول و کوسه، که مبارزه قدرت و تجربه یا قدرت و زیرکی برای به دست‌آوردن نازخانم- عروس- است، همه بازتاب شخصیت‌ها و مناسبات اجتماعی جامعه‌ای بود که این نمایش در آن برگزار می‌شد و به این ترتیب مخاطبان، خود را با گروه نمایشی یگانه می‌دیدند و در آن، جامعه و زندگی‌شان را به تماشا می‌نشستند. 

زبان محاوره‌ای و منظوم نمایش، بسیار ساده است. استفاده از عبارت‌ها و ترکیب واژه‌های غیرمتعارف، توصیف‌های اغراق‌آمیز، طنز و هجو بی‌پرده همراه با ساز و آواز سبب خنداندن و شادی مردم می‌شد. 

سادات اشکوری درباره ارتباط این آیین با بهار و طبیعت نوشته است که با توجه به شعر نمایش، عروسِگل و زیبا، نماد طراوت و نوشدگی طبیعت و بهار، پیربابو، نشانی از تجربه و دانایی؛ و غول، مظهر سختی و مشکلات است. او سپس این پرسش را طرح کرده است که آیا چهره سیاه غول، با ضرب‌المثل «زمستان رفت و روسیاهی برای زغال ماند» ارتباطی ندارد؟ 

پیربابو سال کهنه است که از تجربه آن می‌توان در سال نو بهره جست؛ غول، زمستانِ سختِ سال کهنه و مشکلات آن، و عروس، طبیعت زیبا در بهار است که دست‌افشان و پای‌کوبان به استقبالش می‌روند و مقدمش را گرامی می‌دارند. 

عروس‌گولی آمیزه‌ای از چند اسطوره است که مردم برای آن خویشکاری‌های به هم‌پیوسته قائل بودند. به باور مردم روستاهای گیلان، این آیین نمایشی، پرشگون و مبارک بود. با برگزاری این آیین نمایشی به نیت سلامتی، بهروزی، بارآوری محصولات دامی و کشاورزی و نابودی همه مشکلات و گرفتاری‌ها به استقبال عید نوروز باستانی می‌رفتند.

*نویسنده و پژوهشگر فرهنگ گیلان