۱۰ اسفند ۷۸ بود که رفتم برای اخذ مجوز در شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جهت کنسرت که با قیصر امین پور برخورد نمودم.  در همان جلسه اصرار من به شعری و ادله او به شعری دیگر و بحث فراوان و آخر سر که گفت : آدم چموشی هستی و ... و دوستی ما از همان روز شروع شد  . آدمی چقدر حساس باید باشد که دردها و دغدغه ها را ببیند و در خود بریزد و کام خویش تلخ کند و هر سطر قلم را به حرف های وادی روحانی بیاگند آنهم در روزگاری که حرف دل گفتن رنجها دارد .  قیصر هم از عشق وقتی می گفت واقعا حرف دل را می گفت و وقتی از درد می سرود واقعا درد را  لمس می کرد  . اخلاقش فوق العاده بود و می شد به او اعتماد کرد و حرف ها به او زد . از نظر شعری هم باید بی اغراق بگویم یکی از تأثیرگذار ترین شاعران معاصر است که مانایی اش را در تاریخ فرهنگی کشور تضمین می کند و اما روز هشتم آبان ۸۶ چقدر سخت بود که بگویند قیصر امین پور درگذشت ...  واقعا سخت است آدمی را خبر از رفتن دوست دهند .
 
حرف های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان 
چقدر زود
دیر می شود
 
 
سیامک صحافی
رئیس بنیاد تاریخ و میراث فرهنگی البرز